حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « بلی » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( بلی یعنی چه ?).
معنی بلی
مترادف و معادل واژه بلی:
- آره
- آری
- بله
- نعم
- ها
آوا: | /bali/ |
اشتباه تایپی: | fgd |
نقش: | قید |
متضاد بلی: | نه |
بلی در حل جدول: | اری |
بلی به انگلیسی: | exactly ah aye right yea sure thing yeah yes exactly |
بلی به عربی: | نعم |
(بَ ) (ق) بله، آری
(بِ لا ) [ ع ] (اِمص) کهنگی، آوارگی
بله، آری.
معنی بلی در لغتنامه دهخدا
بلی [ ب َ لا ] ( ع ق ) آری، و آن جواب استفهام معقود به جحد است، و آنچه را گفته شود ایجاب میکند.
اثبات است آنچه را پس از نفی آید، چنانکه «نعم » اقرار است به نفی گذشته لذا اگر در جواب گفته خداوند «ألست ُ بربکم » نعم گویند کفر باشد ( از تعریفات جرجانی ).
جواب است تحقیق را، و آنچه را گفته شود مثبت میسازد چه آن ترک نفی است. لذا هرگاه به کسی گوئیم «لیس عندک کتاب ٌ» و در جواب گوید «بلی » لازمه آن داشتن کتاب است و اگر بگوید «نعم » نداشتن است.
کلمه تصدیق است در جواب استفهام نفی آید، و نعم او کفرباشد فی قوله تعالی «ألست ُ بربکم ، قالوا بلی ( قرآن 172/7 )» واین در اصل بل بوده است، الفی در آخر افزوده اند لیحسن السکوت ُ علیها، چه اگر بل بودی شنونده منتظر بودیی سخن دیگر را ( دهار ).
این کلمه در زبان عرب حرف جواب است به معنی نعم و مخصوص به نفی است مانند «زَعم الذین کفروا أن لن یبعثوا قل بلی و ربی ( قرآن 7/64 )» یا استفهام مانند بلی در جواب «ألیس زید بقائم » که مقرون به استفهام است و یا توبیخ مانند «ام یَحسبون أنّا لانسمع سرهم و نجواهم بلی ( قرآن 80/43 )» و «ألست ُ بربکم قالوا بلی ( قرآن 172/7 )».
نظیر چرا در فارسی، جیر، آری و رجوع به بَلی شود: و اذ أخذربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی شهدنا ( قرآن 172/7 )، آنگاه که خدای تو از بنی آدم از پشتهای ایشان فرزندانشان را و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم گفتند چرا، گواهی دادیم.
بلی. [ ب َ ] ( از ع ، ق ) ممال بَلی ̍ و آن لفظی است که برای تصدیق کلام آید. در اصل این لفظ عربی است به فتح لام مگر فارسیان به کسر لام استعمال کنند. در جواب استفهام نفی آید در عربی ،ولی در فارسی مطلقاً به معنی آری باشد و در تلفظ عامیانه «بله » گویند چنانکه میروی ؟ بلی.
– امثال :
به همه بلی با من هم بلی.
– آقا بلی چی: آنکه از روی خوش آمد و تملق هر کار و گفته را تصدیق کند، نظیر بلی قربان، بادنجان دورقاب چین.
– بلی قربان: چاپلوس، نظیر آقا بلی چی، بادنجان دورقاب چین و سبزی پاک کن، و رجوع به بله و بله قربان و بله چی شود.
– بلی قربان گو: چاپلوس.
|| اینک من، نک من، لبیک، چه میگوئی، چه فرمائی: حسن ! بلی.
واژه بلی در اشعار فارسی
من از قالوا بلی تشویش دیرم (باباطاهر)
از برای یک بلی کاندر ازل گفته است جان
تا ابد اندردهد مرد بلی تن در بلا (سنائی)
گر آسمان را پرسد زمین که هست چنین
زمین صدا شنود ز آسمان بلی و نعم (سوزنی)
ناقصان بلی چه بنشینیم
کاملان ألست آمده ایم (عطار)
شگفت نیست اگر کیغ چشم من سرخ است
بلی چوسرخ بود اشک سرخ باشد کیغ (بوشعیب)
بلی کشیدن باید عتاب و ناز بتان
رطب نباشد بی خار و کنز بربارا (فرالاوی)
بلی کس نبندد کمر بی میان
بلی کس نگوید سخن بی دهن (فرخی)
گر تو گوئی که مر او را به کرم نیست نظیر
همه گویند بلی و همه گویند نعم (فرخی)
گفتم که عقل داد خدایست خلق را
گفتا بلی ولیک خدایست دادگر (ناصرخسرو)
بلی این جهان بی گمان چون گیاست
جز این مردمان را که دانی خطاست (ناصرخسرو)
بلی تخم در خاک از آن می نهد
که روز فروماندگی بردهد (سعدی)
هم پادشاهی هم رهی
بحری بلی لیکن تهی (ناصرخسرو)
با علی یاران بودند بلی پیرو لیک
به میان دو سخنگستر فرقست کثیر (ناصرخسرو)
از نافج و شمشیر تو فتحست نتیجه
کاین مادر فتحست بلی وان پدر فتح (مسعودسعد)
بلی در طبع هر داننده ای هست
که با گردنده گرداننده ای هست (نظامی)
گر نمی آیدبلی ز ایشان ولی
آمدنشان از عدم باشد بلی (مولوی)
اندر این اشتر نبودش حق ولی
اشتری گم کرده است او هم بلی (مولوی)
پس توحیران باش بی لا و بلی
تا ز رحمت پیش آید محملی (مولوی)
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی)
پریشان روزگارم طره محبوب می داند
بلی حال پریشان را پریشان خوب میداند (شوکت)
به بسط ملک گرفته بدست قبضه تیغ
بلی کنند چنین تا شود دیار چنان (کمالی)
بلی قدر چمن را بلبل افسرده می داند
غم مرگ برادر را برادرمرده می داند (امثال و حکم دهخدا)
بله در لغتنامه دهخدا
بله [ ب َ ل ِ ] ( از ع ، ق ) محرف بلی در تداول فارسی، بلی، آری، صاحب غیاث اللغات آن را به فتحتین ضبط کرده مینویسد: به تصرف لوطیان مخفف لفظ بلی که به معنی آری است، رجوع به بلی شود.
– بله سَتّار: مغیر بلی ای ستار. لوطیان و مقامران ولایت بیشتر خدا رابه لفظ ستار یاد کنند و قسم بسیار می خورند ( آنندراج ) :
گنه از بنده و بخشیدن عصیان با تست
بله ستار که ستاری رندان با تست (میرنجات)
مطالب پیشنهادی
بلی یعنی چه ?