حتما برای شما هم پیش آمده است واژه متزلزل را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( متزلزل یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی متزلزل
مترادف و معادل وازه متزلزل:
- سست
- نااستوار
- ناپایدار
- لرزان
- لرزنده
- دودل
- متردد
- مردد
نقش: | صفت |
اشتباه تایپی: | ljcgcg |
آوا: | /motezalzel/ |
متضاد متزلزل: | استوار مستحکو قویم مصمم |
متزلزل به انگلیسی: | shaky unstable precarious uncertain infirm insecure wonky crumbly giddy groggy quaky tottery unsteady weak-kneed wobbly |
متزلزل به عربی: | دائخ غیر آمن غیر مستقر متداعی مهزوز |
(مُ تَ زَ زِ ) [ ع ] (اِفا) مضطرب، لرزنده.
۱- لرزنده، لرزان
۲- مضطرب
۳- (ادبی ) در بدیع، آوردن کلمه ای در نظم یا نثر که هرگاه اِعراب آن تغییر داده شود معنی کلام فرق کند، مثلاً مدح، هجو شود یا هجو، مدح گردد، مانندِ این شعر: به بی حد چون رسید و ماند حد را / به چشم سر بدید احمد احد را، کلمۀ سر اگر به فتح سین خوانده شود معنی دیدن با چشم را می دهد و اگر به کسر سین خوانده شود چشم باطن و دیدۀ معرفت را می رساند.
۴- نااستوار، بی ثبات
۵- [قدیمی، مجاز] مردد، دودل
معنی متزلزل در لغتنامه دهخدا
متزلزل [ م ُ ت َ زَ زِ ] ( ع ص ) جنبنده و لرزنده، لرزنده و جنبنده، جنبیده ومتحرک و مرتعش: چه تخت مملکت ری عاطل است و کار آن نواحی متزلزل، چه هر کس در معتقد خویش متزلزل باشد طالب کمال نتواند بود.
– متزلزل شدن: در جنبش و حرکت و اضطراب قرار گرفتن، پریشان و ناپایدار گردیدن: و بحر در موج آمد و زمین مصاف متزلزل شد.
– متزلزل کردن: آشفته کردن. لرزان کردن:
دیار دشمن وی را به منجنیق چه حاجت
(سعدی)
که رعب او متزلزل کند بروج حصین را
– متزلزل گشتن: متزلزل شدن : که کوه از سیاست او متزلزل گشتی، و از حرکت سپاه زمین متزلزل گشتی، و رجوع به ترکیب متزلزل شدن شود.
|| در اصطلاح بدیع، این صنعت چنان باشد که دبیر یا شاعر در سخن لفظی آرد که اگر از آن لفظ یک حرف را اعراب بگردانی از مدح به هجو شود مثالش ، اﷲ معذب الکفار و محرقهم فی النار اگر در این حرکت ذال معذب و راء محرق بکسر گوئی عین اسلام است و اگر به فتح خوانی و حاشا کفر محض است. مثال دیگر: فلان در کارزار است. اگر راء کار زار به سکون گوئی وصف شجاعت است و مدح بود و اگر به کسر گویی وصف حال بد گردد و ذم بود. مثال از شعر تازی مراست :
رسول اﷲ کذبه الاعادی
فویل ثم ویل للمکذب
در این بیت اگر ذال مکذب به کسر گوئی مدح رسول بود و اگر فتح گویی عیاذاً باﷲ کفر شود. پارسی شاعر گوید:
سخن هر سری را کند تاج دار.
در این مصراع جیم تاج اگر به سکون گوئی مدح بود و اگر به کسر گوئی ذم باشد.
متزلزل [ م ُ ت َ زَ زَ ] ( ع ص ) سخت جنبیده از زلزله، و رجوع به ماده قبل و تزلزل شود.
متزلزل شدن یعنی چه ?
- به لرزه درآمدن
- سست شدن
- دچار تردید شدن
- به شک افتادن
- ضعیف شدن
- لرزان شدن
- نااستوار شدن
- بی ثبات شدن
- دودل شدن
- مردد شدن
- از هم پاشیدن