حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « شوربختی » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( شوربختی یعنی چه ?).
معنی شوربختی
مترادف و معادل واژه شوربختی:
- ادبار
- بداقبالی
- بدبختی
- شقاوت
- فلاکت
- کوربختی
- نگون بختی
- تیره بختی
آوا: | /Surbaxti/ |
اشتباه تایپی: | a,vfojd |
نقش: | صفت |
متضاد واژه شوربختی: | خوشبختی |
شوربختی به انگلیسی: | misery misfortune |
( ~ ) (حامص) تیره بختی
بدبختی، تیره بختی
معنی شوربختی در لغتنامه دهخدا
شوربختی [ ب َ ] (حامص مرکب) بدبختی، شوربخت بودن، تیره بختی، نکبت، ادبار، نحس بودن بخت، بدبختی، مقابل پیروزی، مقابل مقبلی:
ز گیتی مرا شوربختی است بهر
(فردوسی)
پراکنده بر جای تریاک زهر
که پیروزی و شوربختی ازوست
تن آسانی و رنج و سختی ازوست (فردوسی)
سعدی قلم بسختی رفته ست و شوربختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را (سعدی)
یکی را دگر شوربختی بود
نیاز و غم و درد و سختی بود (فردوسی)
که من با سپاهی بسختی درم
برنج و غم و شوربختی درم (فردوسی)
سوی چشمه شوربختی شتابد
کرا آز باشد دلیل و نهازش (ناصرخسرو)
کسی که باده کین تو نوش خواهد کرد
ز شوربختی دردی خورد هم از سر دن (سوزنی)
چوابر از شوربختی شد نمکبار
دل از شیرین شورانگیز بردار (نظامی)
و آن شیفته دل ز شوربختی
میکرد صبوریی بسختی (نظامی)
میزد نفسی به شوربختی
میزیست بصد هزار سختی (نظامی)
معنای شوربخت در لغتنامه دهخدا
شوربخت [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدبخت، تیره بخت، سیاه بخت. شوم بخت، تیره روز، مقابل نیکبخت و مقبل :
بدو گفت رستم که ای شوربخت
که هرگز مبادا گل آن درخت (فردوسی)
جدا ماند بیچاره از تاج وتخت
به درویشی افتاد و شد شوربخت (عنصری)
کجا تیر او بگذرد بر درخت
ندانم چه دارد بدل شوربخت (فردوسی)
وز آن روی خاقان غمی گشت سخت
برآشفت با گردش شوربخت (فردوسی)
آزاد را همی حسد آید ز بندگانش
هر شوربخت را حسد آید ز بختیار (فرخی)
جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغز
که غره کرد مر او را به خویشتن شیطان (فرخی)
خدنگ چارپر همچون درختان
برستند از دو چشم شوربختان (ویس و رامین)
یکی تنگ توشه بدی شوربخت
شهی دادمت افسر و تاج و تخت.
اسدی.
دگر پادشاهی که از تاج و تخت
به درویشی افتد شود شوربخت (اسدی)
گر ز آسمان به خاک تو خرسندگشته ای
همچون تو شوربخت به عالم دگر کجاست (ناصرخسرو)
چون مرد شوربخت شد و روزکور
خشکی و درد سر کند از روغنش (ناصرخسرو)
ای آنکه از نکوئی و از نام نیک تو
بس مرد شوربخت که گشته ست بختیار (مسعودسعد)
بخت بیدار شهنشه خسرو مالک رقاب
کرد بر بالین غفلت شوربختان را به خواب (سوزنی)
لب اوست لعل و شکر من اگر نه شوربختم
شکرین چراست بر من سخنان چون شرنگش (خاقانی)
یکی گفت بر مردم شوربخت
ز بابل رسد جادوئیهای سخت (نظامی)
چو مستی درآمد بر آن شوربخت
بغلطید چون سایه در پای تخت (نظامی)
شوربختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی)
کنند این و آن خوش دگرباره دل
وی اندر میان شوربخت و خجل (سعدی)
|| ( اِ مرکب ) بخت ِ شور، بخت بد.
لغتنامه معین
(بَ ) (ص مر) بدبخت.
فرهنگ عمید:
بدبخت، تیره بخت، شوریده بخت، شوراختر، شورطالع: شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی: ۶۳ ).
مطالب پیشنهادی
شوربختی یعنی چه ?