حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « ساییدن » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( ساییدن یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی ساییدن
مترادف و معادل واژه ساییدن:
- سابیدن
- سودن
- فرسودن
- خرد کردن
- کوبیدن
- نرم کردن
- سوهان زدن
- صیقلی کردن
- زدودن
- زدودن صیقل کردن
- جلا دادن
- صیقل دادن
- مالیدن
- گداختن
- تلاقی کردن
اشتباه تایپی: | shddnk |
abrade erode file fret grind rasp rub to pulverize to gring to wear(away) to rasp to rub hard | |
ساییدن به انگلیسی: | اسحق اقضم انزعاج تآکل تدلیک حصباء حک شجار صفراء طحن کدمة |
(دَ ) (مص م) =
۱ – کوبیدن و نرم کردن
۲ – به هم مالیدن
۳ – سوهان زدن
۴ – صیقل دادن
۵ – لمس کردن
۱- کوبیدن و نرم کردن، سودن: فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی: ۱۲۰ )
۲- به هم مالیدن دو چیز
۳- چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
معنی ساییدن در لغتنامه دهخدا
ساییدن [ دَ ] ( مص ) مالیدن، لمس کردن، بسودن، دست زدن.
|| سحق کردن، نرم کردن، سودن، سحق، حرق، ساییدن بسوهان.
|| بمجاز، سودن، سوهان زدن، رندیدن.
|| زدودن و صیقل کردن و جلا دادن || اندودن || گداختن || حل کردن || پالودن و صاف کردن || دریافتن و درک کردن.
– دست ساییدن: بمجاز، پنجه نرم کردن، نبرد کردن.
– دست بر دست ساییدن ؛ تأسف خوردن.
– مشک ساییدن: سحق، کوفتن.
– سر ساییدن بر کیوان، کنایه از بسیار بلند بودن، مقام بلند داشتن.
|| فرسودن
– غالیه ساییدن: کوفتن، سحق.
سابیدن [ دَ ] ( مص ) در تداول عوام بجای ساییدن، کاسبی کاه سابی است.
واژه ساییدن در اشعار فارسی
برو پیش او تیز و بنمای چهر
بیارای و میسای رویش بمهر (فردوسی)
هر شاه که از طاعت تو باز کشد سر
فرق سر او زیر پی پیل بسایی (منوچهری)
فضل و هنر ضایعست تا ننمایند
عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی)
اگر نیم از این پیکر آید تنش
سرش ابر ساید زمین دامنش (فردوسی)
هرچ آن بزمان یافته ست بودِش
سوهان زمانه ش بساید آسان (ناصرخسرو)
سرش می بساید بچرخ بلند
همیدون بود بیخ او ارجمند (فردوسی)
آن بس نبود که روی زانو
درخاک بمالی و بسایی (ناصرخسرو)
اندام شما را بلگد خرد بسایم
زیرا که شما را بجز این نیست سزاوار (منوچهری)
گه بر زنخ تو دست سایم
گاهی شکر از لبت ربایم (نظامی)
بدان سنگ سیه رغبت نماید
برغبت خویشتن بر سنگ ساید (نظامی)
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید (سعدی)
ساویدن در لغتنامه دهخدا
ساویدن [ دَ ] ( مص ) سودن، سائیدن و سوهان کردن || زدودن و صیقل کردن و جلا دادن || اره کردن || خرد کردن || نرم کردن || فرسودن || اندودن || دریافتن || فهم کردن و ادراک کردن || حل کردن و گداختن در آب || لمس کردن و دست مالیدن: چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگین… پس هر یکی از این دو کرانگین چیزی را بساود از میانگین که آن دیگر نساود.
|| صاف کردن، رجوع به سائیدن و سابیدن و ساییدن شود.
معنای سودن در لغتنامه دهخدا
سودن [ دَ ] ( مص ) هندی باستان ریشه «چا» ( تیز کردن )، کردی «سوئین » و «سون » ( ساییدن ، تیز کردن )، پهلوی «سوتن »، ساییدن، کوبیدن، صلایه کردن، فروکردن، ریز کردن، سفتن، سوراخ کردن ( از حاشیه برهان قاطع چ معین )، سائیدن و ریزه کردن، سحق. سحک.
|| مالیدن ( آنندراج )، لمس کردن، ساییدن، || کهنه کردن ( آنندراج ) از بین بردن || زدودن و حک کردن. محو نمودن، || تیز کردن و صیقل دادن، || ازاله بکارت کردن، دوشیزگی برداشتن، || فرسوده و سائیده گشتن.
مطالب پیشنهادی
ساییدن یعنی چه ?