حتما برای شما هم پیش آمده است واژه مخذول را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (مخذول یعنی چه ? ).

معنی مخذول
معنی مخذول

معنی مخذول

مترادف و معادل واژه مخذول:

  • ریشه کن
  • منکوب
  • خوار
  • زبون
  • سرافکنده
  • سرشکسته
  • ذلیل
  • خوار کرده شده
تلفظ مخذول:مَخذُول
جمع : مخاذیل
اشتباه تایپی: lob,g
معنی مخذول
معنی مخذول در لغتنامه معین ?

(مَ ) [ ع ] (اِمف)=
۱ – بی بهره، خوار شده
۲ – کسی که از یاری کردن به او خودداری کنند

معنی مخذول در فرهنگ عمید ?

سرافکنده، خوار.

معنی مخذول در لغتنامه دهخدا

مخذول [ م َ ] ( ع ص ) خوارکرده شده، خوار شده و ذلیل و منکوب: شغل این مخذول کفایت کرده آمد، به زودی بروم تا آن مخذول برانداخته آید، و هارون عاصی مخذول پسر خوارزمشاه می ساخته بود که به مرو آید با لشکر بسیار.

نشگفت که مقهور شدآن لشکر مخذول
مقهور شود لشکر سلطان ستمکار معزی

گر من از چشم همه خلق بیفتم سهل است
تو مپندار که مخذول ترا ناصر نیست سعدی

|| گذاشته شده، فرومایه و ترک شده || روگردان کرده شده و ناامید و نامراد و محروم و بی بهره.

خذل در لغتنامه دهخدا

خذل [ خ َ ] ( ع مص ) گذاشتن یاری کسی || عقیم گردیدن آهو بتفقد بچه || خوار کردن، خذلان.

معنای خذلان در لغتنامه دهخدا

خذلان [ خ ِ ] ( ع مص ) خوار فروگذاشتن، فروگذاشتن، گذاشتن یاری کسی، خَذل : بسمت خذلان و اخلاف وعد و تکذیب قول مبالاتی نکرد.

|| بی یار ماندن || خذلان در نزد اشاعره، آفریدن نیروی نافرمانی در بندگان و نزد معتزله، منع لطف است، چنانکه صاحب تهذیب الکلام در ضمن معنی لطف در این خصوص توضیح لازم را داده است || ( اِمص ) ضعف، سستی، بازماندگی، بی بهرگی، بی یاری، بی یاوری، واگذاشتگی، ترک عون و نصرت، مجازاً، خواری و بدبختی :

آنکه بجنگ خدا بشد بجهالت
تیرش در خون زنند از پی خذلان اسکافی

گریختن ز تو ای شه ملوک را ظفر است
وگرچه پیشرو آن ظفر بود خذلان فرخی

چون در او خذلان عصیان تو ای شه راه یافت
کاخها شد جای کوف و باغها شد جای خاد فرخی

تنش گردد شقاوت را فسانه
روانش تیر خذلان را نشانه ویس و رامین

احمد خذلان ایزدی می دید، خدای تعالی قوتی به پیغمبران داده است و قوت دیگر بپادشاهان… و هر کس که آنرااز فلک… داند… جای وی در دوزخ بود نعوذ باﷲ من الخذلان، و رقوم خذلان بر مخالفان او پیدا گشت، و از جمله خذلان ایشان آن بود کی بعد ما کی شهر براز هرقل را زبون و ضعیف کرده بود… در خواب دید کی او را گفتند کی دولت پارسیان متراجع شد باید کی خروج کنی.

نیست چاره چو روزگار مرا
آسمانی فتاده خذلانیست مسعودسعدسلمان

    ز خشک آخور خذلان برست خاقانی
    که در ریاض محمد چرید گشت رضا خاقانی

    ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
    بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان خاقانی

    نقش طراز خامه توفیق بستنش
    مهر بحل نامه خذلان شکستنش خاقانی

    ابوعلی از جفای برادر و تقاعد او از نصرت و سعادت در چنان وقت شکسته دل شد و امارت خذلان و ادبار شناخت، قومی در هاویه کفران و عصیان ولینعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند، دست خذلان دامن او بگرفت.

    هر کسی می گفت کین خذلان چه بود
    کآن چنان پیری عجب غدار شد عطار

    و بارها خذلان یکدیگر می کردند… بیشتر از این علی بن محمد خزرج و… را خذلان کردند.
    || گریز، گریختگی، فرار.

    خذلان یعنی چه ?

    مترادف و معادل واژه خذلان:

    • خواری
    • مذلت
    • پستی
    • درماندگی
    • ضعف
    • سستی
    • یاری نرساندن
    • مدد ن کردن
    • پست نگاه داشتن
    • خوار داشتن
    • ویران
    • ناآباد
    • ویرانه

    خذلان در لغتنامه معین:

    (خَ ) [ ع ] (اِمص)=

    ۱ – بی بهره گی از کمک و یاری

    ۲ – درماندگی، ضعف

    فرهنگ عمید:

    ۱- خودداری از یاری کردن
    ۲- درماندگی، ذلت، خواری

    مطالب پیشنهادی

    مخذول یعنی چه ?

    به این پست امتیاز بدید...

    خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

    میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 234

    هنوز کسی رای نداده...




    طراحی سایت بیوگرافی شما
    یکبار هزینه برای 5 سال
    آدرس دلخواه شما با پسوند .ir