حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « قرابت » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( قرابت یعنی چه ?).
معنی قرابت
مترادف و معادل واژه قرابت:
- بستگی
- خویشاوندی
- نزدیکی
- خویشی
- نزدیکی
- نسب
- نسبت
- وابستگی
آوا: | /qarAbat/ |
اشتباه تایپی: | rvhfj |
نقش: | اسم |
قرابت در حل جدول: | خویشی |
قرابت به انگلیسی: | proximity priximity kinship affinity alliance propinquity relationship approach |
(قَ بَ ) [ ع قرابة ] (اِمص) نزدیکی، خویشی
۱- خویشی، خویشاوندی.
۲- نزدیکی
معنی قرابت در لغتنامه دهخدا
قرابت [ ق َ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) خویشی و خویشاوندی.
واژه قرابت [ق َ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) نزدیکی، خویشی، ج قرابات: هو ذوقرابتی: او خویش من است. و نگویند هو قرابتی || رَحِم || آنقدر از آب و مانند آن که قدح و خنور را پر گرداند.
|| شبگیری که بامدادان به آب رسند || ( مص ) قُرب || رفتن به شب جهت به آب آمدن بامدادان.
قرابت [ ق ِ ب َ ] ( ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن، گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان.
|| رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد، گویند: قَرَبْت، اذا سرت الی الماء و بینک و بینه لیلة || نزدیک گردیدن || شمشیر در نیام کردن، یا قراب ساختن شمشیر را || گوشت قراب خورانیدن مهمان را.
قرابت [ ق ُ ب َ ] ( ع اِ ) مانند. شبیه || خویشی، خویشاوندی || نزدیک. قرابةالشی: ماقارب قدره، قریب، لابقرابة منک: ای بقریب || نزد: و لابقرابة منک: یعنی در نزد تو || ( اِمص ) دانائی || دریافت و از همین معنی است قُرابةالمؤمن.
معنای قرب در لغتنامه دهخدا
قرب [ ق ُ ] ( ع مص ) نزدیک شدن. نزدیک گردیدن، گویند: قَرُب َ منه قرباً و قُرباناً.
واژه قرب [ ق ُ ] ( ع اِمص ) خویشی || ( اِ ) تهیگاه، از زیر تهیگاه تا تنگ جای || نرم جای شکم || مرتبه و منزلت:
این همه لاف که در قرب نظیری میزد
دیدمش برسر آن کوی عجب خواری بود (نظیری)
|| ( اِمص ) همسایگی و همجواری || ( ص ) نزدیک || ( اِمص ) نزدیکی:
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو به تو قرب بیشتر داشت (عطار)
معنای قرب در لغتنامه معین
(قُ ) [ ع ]=
۱ – (مص ل) نزدیک شدن
۲ – (اِمص) نزدیکی
فرهنگ عمید:
= قربه
۱- نزدیک شدن
۲- نزدیکی