حتما برای شما هم پیش آمده است واژه استمزاج را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (استمزاج یعنی چه ? ).
جدول محتوا
معنی استمزاج
مترادف و معادل واژه استمزاج:
- مزاج دانی کردن
- با کسی صحبت کردن برای شناختن میل و خواهش او
- رای و عقیده و اراده کسی را در امری جویا شدن
- از چگونگی مزاج آگاهی بدست آوردن مزاج دانی کردن
آوا: | /~estemzAj/ |
اشتباه تایپی: | hsjlch[ |
نقش: | اسم |
استمزاج به انگلیسی: | sounding someone’s inclination or consulting his opinion |
استمزاج در لغتنامه دهخدا
استمزاج [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) مزاج دانی کردن ( وطواط ) ( غیاث ).
– استمزاج کردن: زمینه بدست آوردن، استفسارکردن.
فرهنگ عمید:
صحبت کردن با کسی برای شناختن میل و خواهش او، رٲی و عقیده و ارادۀ کسی را در امری جویا شدن.
معنی مزاج در لغتنامه دهخدا
مزاج [ م ِ] ( ع مص ) آمیختن، آمیختن چیزی به چیزی || آمیختن شراب و جز آن، ( اِمص ) آمیزش، ج اَمزاج و اَمزجه، آمیز، امتزاج، آمیغ، آمیختگی، قطاب || ( اِ ) مزاج الشراب: آنچه به وی آمیزند شراب را، آنچه بدان شراب را آمیزند:
آن شرابی که ز کافور مزاج است در او
مهر نشکسته بر آن پاک و گوارنده شراب ناصرخسرو
قلیل المزاج: کم قوت و اندک نیرو: و یسقیه شراباً قلیل المزاج || ( اصطلاح پزشکی ) کیفیتی است که از تفاعل کیفیات متضاده موجود در عناصر حادث می شود.
مزاج اَتم: اکمل مزاجات است که در جمادات نزدیک به نفس نباتی است و در نباتات نزدیک به نفس حیوانی است و گاه از مزاج اتم ، مزاج معتدل را خواهند.
مزاج اشرف: همان مزاج اتم است و مزاج انسان را نیز اشرف گویند که پذیره تمام معارف و کمالات الهی است.
اول مزاج: کیفیات اصلی عناصر اربعه ( برودت ، حرارت یبوست و رطوبت ) میباشد در مقابل مزاج ثانی که کیفیات حاصله از امتزاج و ترکیب اجزاء عناصر است.
مزاج برزخی: مزاج حاصل از عناصر و اجسام است.
مزاج گوهران: کنایه از عناصر اربعه است که خاک و آب و هوا و آتش باشد و با زای فارسی هم بنظر آمده است ( یعنی مژاج ). ( برهان ) ( آنندراج ). چهار عناصر.
مسافران نواحی هفت گردونند
مؤثران مزاج چهار ارکانند مسعودسعد
شرط تبدیل مزاج آمد بدان
کزمزاج بد بود مرگ بدان مولوی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی حافظ
معنای مزاج در لغتنامه معین
(مِ ) [ ع ] =
۱ – (اِ) سرشت، طبیعت
۲ – (مص ل) آمیختن، آمیخته شدن
۳ – قدما به چهار مزاج اصل قایل بودند:
الف – مزاج صفراوی
ب – مزاج مالیخولیایی یا سوداوی
ج – مزاج دموی
د – مزاج بلغمی
معنی مزاج در فرهنگ عمید
- وضع دستگاه گوارش، وضع معده و روده
- [مجاز] مجموعه کیفیت های جسمی و روحی
- (طب قدیم ) هرکدام از کیفیت های چهارگانه در بدن انسان یا مواد خوراکی که عبارت است از: سرد، گرم، خشک، و تر
- [مجاز] سرشت، طبیعت
- [مجاز] حالت، وضعیت
مطالب پیشنهادی
استمزاج یعنی چه ?