حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه جبه را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (جبه یعنی چه ?).

معنی جبه
معنی جبه

معنی جبه

مترادف و معادل واژه جبه:

  • خرقه
  • رداء
  • عبا
  • لباس
  • لباس رسمی قضات
  • گاباردین
  • پوشش
  • گُبه
  • استخوان ابرو
  • یکی از سرداران مغول
  • شب
تلفظ: /jobbe/
نقش: اسم
اشتباه تایپی: [fi
جبه در جدول کلمات:وت
جبه به انگلیسی:caftan
cloak
cope
kaftan
robe
tall gown
tunic
جبه به عربی:عباءة
معنی جبه
معنی جبه در لغتنامه معین ?

(جُ بِّ ) [ ع جبة ] (اِ) جامة گشاد و بلند که بر روی جامه های دیگر پوشند

معنی جبه در فرهنگ عمید ?

۱- [جمع: جبب و جباب] جامۀ گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بر تن کنند
۲- جوشن، دِرع، زره
۳- (زمین شناسی ) دومین لایۀ تشکیل دندۀ زمین، میان پوسته و هسته، گوشته
* جبهٴ هزارمیخ: [قدیمی، مجاز] آسمان و ستارگان در هنگام شب

معنی جبه در لغتنامه دهخدا

جبه [ ج ُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از پیراهن، پیراهن، لباسی بلند و بی آستین که بر روی لباسها پوشند، لباس و پوشش بلندآستین درازی که به روی لباسهای دیگر پوشند.

جامه ای است چون لباده و آبدست آستین بلند، نوعی جامه دراز مردان که بر روی دیگر جامه ها پوشند. پوششی است معروف، جامه پیش ناشکافته، خلاف شقه که جامه پیش شکافته است. خلاف شقق ج جُبَب، جِباب: لبسوا جباب الخز و اندس فی جبته کما یندس الثعلب فی جبته:

|| کعب سنان که سرنیزه در آن فرورود، آنچه نیزه بدو گذرد از سنان، ج جُبَب || میانه خانه || سپیدی دست و پای ستور که از زانو درگذشته باشد.

|| حشو سم یاسر آن. || بند زانو، آنجا که لنگ به ساق پیوندد. پیوند ساق و ران || پیوند سردست || ( ص ) بددل ترسو، الجبة کسکر: الجبان من الرجال.
– جبه خانه: جایی که جبه در آن نهند. آنجا که زره و اسلحه در آن گذارند. رجوع به جبه خانه شود.

جبه [ ج َ ب َه ْ ] ( ع اِمص ) گشادگی پیشانی، زیبائی و برجستگی پیشانی.

رب نارنج و مانند آن، فشرده و پخته آب نارنج یا غیر آن که سفت شود، رب || نام دارویی است.

بر پیشانی کسی زدن، رد کردن، کسی را از چیزی بازداشتن.

|| به مکروه پیش آمدن کسی را، نابایست آوردن بر کسی، جبهه بالمکروه: استقبله به.

|| بی دلو و خنور بر آب آمدن. یقال : جبه الماء؛ اَی ورده و لا له آلة السقی || ناگاه رسیدن سرما قومی را که هنوز اسباب سرما نساختند.

قصبه ای است در ترکستان شرقی که در مغرب ختن بفاصله 25 هزارگز و در کنار رودخانه قره قاش یا دریای ختن قرار دارد.

نام یکی از سرداران مغول که مأمور تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه بود و از راه مازندران به تعاقب سلطان پرداخت. رجوع به مزدیسنا چ 1 ص 469 ببعد شود.

واژه جبه در اشعار فارسی

از شعر جبه باید و از گبر پوستین
باد خزان برآمد ای بوالبصر درفش منجیک

دریغ تیم عروس و دریغ تیم ملک
که این و آن سفط جبه بود و دستارم سوزنی

تو به ریش و به جبه معتبری
اگر آن ریش واهلی چه بری ؟ اوحدی

چونک در ملکش نباشد حَبّه ای
جز پی گنگل چه جوید جُبّه ای مولوی

بلاش عشق من آن نوجوان بسان کلاب
جوال و جبه من لاش کرد و کیسه خراب طیان

داری از این خوی مخالف بسیچ
گرمی و صد جبه و سردی و هیچ نظامی

با صورت نیکو که بیامیزد با او
با جبه سقلاطون با شعر مطیر ناصرخسرو

گفت بهلول را یکی داهی
جبه برد بخشمت خواهی سنائی

اگر جبه خاره را مستحقم
ز تو بس کنم جبه زندنیچی سوزنی

میان جبه من حشو نیست ارچه بسی
بشعرم اندرحشو است و بر تو مفهوم است سوزنی

دستار خز و جبه خارا نکوست لیک
تشریف وعده دادن استر نکوتر است خاقانی

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 456

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir