حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « دستار » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( دستار یعنی چه ?).

معنی دستار
معنی دستار

معنی دستار

مترادف و معادل واژه دستار:

  • سربند
  • طیلسان
  • عصابه
  • عمامه
  • مندیل
  • دستمال
  • شال
  • بروفه
  • شوب و فوته
نقش: اسم
آوا: /dastAr/
دستار در حل جدول کلمات:سربند
اشتباه تایپی: nsjhv
دستار به انگلیسی:agent
diadem
turban
معنی دستار
معنی دستار در لغتنامه معین ?

(دَ ) (اِمر) عمامه، پارچه ای که به دور سر پیچند.

معنی دستار در فرهنگ عمید ?

شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا.

معنی دستار لغتنامه دهخدا

دستار [ دَ ] ( نف مرکب ) اسم فاعل از دست آوردن. دست آورنده || جای دست، جای دست آوردن.

|| شال سر، عمامه و مندیل و هرچه بر دور سر از شال و یا دیگر پارچه ها بوضع مخصوص پیچند، دول بند، سِب، سربند. سرپایان، صِنع، عصابة، عِطاف، عمامة، مدماجة، مشمد، مشواذ، مشوذ، مِقعطة، مِکورة. مِکور. مِندل، صاحب آنندراج گوید: پریشان و زرتار از صفات آن، و گنبذ از تشبیهات اوست، و با لفظ بستن و پیچیدن و چیدن و آشفتن و پریشان شدن مستعمل است.

– دستار سر: عمامه و مندیل.
– || کفن.
– دستار سیمابی: دستار سفید..

– بر سر دستار بستن: بالای دستارقرار دادن.

– دستاربزرگ: قلتبان.

– ژولیده دستار و موی: با موی آشفته و عمامه درهم.

|| غاشیه: گفت دستار دامغانی در بغل باید نهاد چون من از اسب فرودآیم بر صفه زین پوشید.

– دستار در گلو کردن: کنایه ازتظهیر و رسوا و بی حرمت کردن.

– به دستار بستن: بر عمامه نصب کردن.

اجتلاء، برداشتن دستار را از پیشانی. أخزری، خزری: دستارها از ابریشم غاژ کرده. اشتیار، اعتماد، تشوذ، تکویر، تندل: دستار بر سر بستن، اقتعاط:دستار بستن بی تحت الحنک، اعتجار: دستار بی زیر حنک بستن، دستار دربستن، اکتیار: دستار بستن بر سر.

تحنک: دستار با تحت الحنک بستن، تقدم: دستار بسر نهادن، تلحی: دستار در سر بستن چنانک زیر زنخ درآری، تمدل: دستار بر سر پیچیدن.

– دستار دستان: آستین.
– دستار شراب: حوله شراب، دستمال شراب، دستمال و پارچه که بدان لب از شراب پاک کنند.

تندل: دستار در سر بستن، جلة: بلند کردن دستار را از پیشانی، عامة: پیچ دستار، عجرة: هیئت بست دستار، عمة: بندش دستار.

قفداء: دستار دنبال ناآراسته، لوث: دستار پیچیدن، مسیح، ممسوح: دستار درشت و سطبر، مشوذ، مقعطة، دستار بزرگ، مندیل: دستار با ریشه وغر، دستار بر سر کسی نهادن.
– دستار بر زمین زدن: کنایه از داد خود خواستن و عجز و الحاح کردن، عاجزنالی و دادخواهی.

دستار [ دَ ] ( اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت، مندیل و روپاک، روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته، بتوزه، بدرزه، دزک، دستا، دست خوش، شسته، شوب، فَدام، فلرز، فلرزنگ، فلغز، گرنک، لارزه، مندیل، نَشّافة، دستمال اعم از روپاک و فلرزنگ:

ممسحة؛ دستار روی خشک کننده.
– دستار دست: دستمال.

واژه دستار در اشعار فارسی

ز معنی گرش کوتهی کرد ریش
ولی رفته کارش ز دستار بیش (وحید)

کنیزک ببرد آب و دستار و طشت
ز دیدار مهمان همی خیره گشت (فردوسی)

آن کرنج و شکرش برداشت پاک
واندر آن دستار آن زن بست خاک (رودکی)

به دستار دستان همی چشم اوی
بپوشید ازآن تازه شد خشم اوی (فردوسی)

سه دستار دینار چون سی هزار
ببردند و کردند پیشش نثار (فردوسی)

سه کاسه نهادی بر او از گهر
به دستار زربفت پوشیده سر (فردوسی)

ای تهیدست رفته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار (سعدی)

تاک رز باشدمان شاسپرم
برگ رز باشد دستار شراب (منوچهری)

یکی خوب دستار بودش حریر
به موزه درون پر ز مشک و عبیر (فردوسی)

برآهیخت خفتان جنگ از تنش
کفن کرد دستار و پیراهنش (فردوسی)

آتش دادت خدای تا نخوری خام
نز قبل سوختن بدو سر و دستار (ناصرخسرو)

چون تو نشود هرکه به شغل تو زند دست
زن مرد نگردد به نکو بستن دستار (فرخی)

کس بود آنکه در آنوقت به نزد تو رسد
بمثل عاریتی داشت بسر بر دستار (فرخی)

نرمک نرمک همی کشم همه شب می
روز به صد رنج و درد دارم دستار (فرخی)

گوید که نبود مر خراسان را
زین پیش چون من سری و دستاری (ناصرخسرو)

دریغ غربچگانی که چون غلام شدند
مزین از کله و پیرهان و دستارم (سوزنی)

دریغ تیم عروس و دریغ تیم ملک
که این و آن سفط جبه بود و دستارم (سوزنی)

این چو مگس خون خور و دستاردار
و آن چو خره سرزن و باطیلسان (خاقانی)

چو صرع آمیخت با عقلی نه سر ماند نه دستارش
چو دزد آویخت بر باری نه خر ماند نه پالانش (خاقانی)

دستار یا دصتار
دستار یا دصتار

مطالب پیشنهادی

دستار یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.7 تعداد آرا: 101

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir