حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « مشتمل » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( مشتمل یعنی چه ?).

معنی مشتمل
معنی مشتمل

معنی مشتمل

مترادف و معادل واژه مشتمل:

  • حاوی
  • فراگیرنده
  • شامل
  • احاطه کننده
  • دربردارنده
  • محتوی
اشتباه تایپی: lajlg
آوا: /moStamel/
مشتمل به انگلیسی:consisting of
containing
نقش: صفت
معنی مشتمل
معنی مشتمل در لغتنامه معین ?

(مُ تَ مِ ) [ ع ] (اِفا) فراگیرنده، شامل شونده

معنی مشتمل در فرهنگ عمید ?

۱- دربردارنده، حاوی
۲- احاطه کننده، فراگیرنده.

معنی مشتمل در لغتنامه دهخدا

مشتمل [ م ُ ت َ م ِ ] ( ع ص )آن که در بر می گیرد و احاطه می کند و می گنجاند. دربرگیرنده. احاطه کننده. ( ناظم الاطباء ). گرداگرد فراگیرنده و بر بالای چیزی محیطشونده.

در بردارنده. حاوی. شامل :… فرمان دهد تا بابی در این کتاب به نام من بنده مشتمل بر صفت حال من بپردازند ( کلیله و دمنه ). و به دقایق حیله ، گرد آن می گشتند که مجموعه سازند مشتمل بر… ( کلیله و دمنه ).

که این کتاب بر اظهار بعضی از آن مشتمل است، و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد واصول او مشتمل است بر دوازده باب ( لباب الالباب ).
– مشتمل بودن: در بر داشتن، محتوی بودن ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| آن که جامه در خود می پیچد ( ناظم الاطباء ).

مشتمل. [ م ُ ت َ م َ ] ( ع ص ) محتوی. فراگرفته ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی مشمول در لغتنامه دهخدا

مشمول [ م َ] ( ع ص ) آب و شراب که بر وی شمال وزیده باشد، بادشمال خورده، غدیری که باد شمال بر آن وزیده و سرد شده باشد. و نیز کسی که باد شمال به آن رسیده باشد. ج مشمولون، شراب و آب ایازخورده، شراب و آب شمال وزیده، آنکه باد شمال بر او وزیده و خنک شده باشد ( یادداشت مؤلف ).

|| مرد خوشخوی || از همه سو فراگرفته شده و احاطه کرده شده: در آغاز جوانی بدین خدمت سرافراز شده مشمول نوازش و مورد تربیت بود || داخل شده در حکمی یا گروهی || جوان ایرانی که به سن قانونی برای ورود به نظام وظیفه رسیده باشد.

معنی شامل در لغتنامه دهخدا

شامل [ م ِ ] ( ع ص ) فراگیرنده، أمر شامل، کار عام و کاری که بهمه رسد و فراگیرد چیزی را، عمومیت دارنده چنانکه حیوان بگوییم شامل انسان هم هست، و در فارسی با گشتن و شدن بکار رود: آورده اند که پیری در ماری اثرکرد و ضعف شامل بدو راه یافت.

|| کامل عیار: حکما گویند، تابیمار را صحتی شامل پدید نیابد از خوردنی مزه نیابد. || مشتمل و مربوط و متصل بچیزی || متحد و متفق و کس یا چیزی که منبسط شده و دریافت کرده و احاطه نماید مر شی دیگر را و یا در برگیرد آن را و یا ارتباط با وی حاصل کند.

|| داخل در عام. مثال: انسان هم در حیوان شامل است. این معنی مخصوص فارسی و در واقع غلط مشهور است، باید مشمول گفته شود.

شامل [ م ِ ] ( اِخ ) بطنی است معروف به ابوشامل از جدعان الحلف ساکن در منطقه، میادین و شمال سوار در ساحل رودخانه خابور واقع در شمال بین النهرین ( از معجم قبایل العرب ).

شأمل [ ش َءْ م َ ] ( ع اِ ) بادی که از ناحیه شمال وزد || لغتی است در شمال، شمال، رجوع به شمال شود.

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 334

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir