حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « مستولی » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (مستولی یعنی چه ?).

معنی مستولی
معنی مستولی

معنی مستولی

مترادف و معادل واژه مستولی:

  • چیره
  • غالب
  • فایق
  • مسلط
  • پیروزمند
  • دست یافته

مترادف مستولی شدن:

  • استیلا یافتن
  • تسلط یافتن
  • دست یافتن
  • چیره شدن
  • فایق آمدن
  • مسلط شدن
آوا: /mostowli/
متضاد مستولی:مغلوب
نقش:صفت
اشتباه تایپی: lsj,gd
مستولی به انگلیسی:ascendant
ascendent
triumphant
predominant
seizing
معنی مستولی
معنی مستولی در لغتنامه معین ?

(مُ تَ ) [ ع ] (اِفا) غالب، چیره شونده.

فرهنگ عمید

۱- چیره، مسلط
۲-کسی که بر چیزی کاملاً دست یابد

مستولی در لغتنامه دهخدا

مستولی [ م ُ ت َ ]( ع ص ) مستول، نعت فاعلی از استیلاء، به غایت و هدف رسنده || چیزی را به دست آورنده، و رجوع به استیلاء شود.

آنکه بر چیزی کاملاً تسلط یابد. بر کسی دست یابنده و غلبه کننده، چیره شونده و غالب شونده بر کسی، دست یافته، غالب، مسلط، چیره، زبردست گشته: بباید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است مستولی و قاهر و غالب، مردی بود که از وی رادتر… کم دیدند اما تیرگی قوی بر وی مستولی بود.

وقتی که مردم در خشم شود سطوتی در او پیدا آید در آن ساعت بزرگ آفتی بر خرد وی مستولی باشد، مرا… دشمنی مستولی پیدا آمده است، افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته… و لوم و دنائت مستولی.

یکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی
چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد سعدی

– مستولی شدن: استیلا یافتن، تسلط یافتن، چیره شدن، دست یافتن، غالب شدن: ترکمانان مستولی شدند.

اندر اسلام و کفر هیچ پادشاه بر غور چنان مستولی نشد که سلطان شهید، فروتنی نمود و استرجاع کرد بعد از آنکه غصه و نوحه بر او مستولی شده بود.

چو شد سخاوت او بر زمانه مستولی
نیاز کرد جهان را به درد دل بدرود مسعودسعد

به قوت شباب و مساعدت اصحاب و اتراب بر ملک مستولی شد، او بر ملک فارس مستولی شد، برادر او طغان خان بر ملک ماوراءالنهر مستولی شده و با سلطان طریق مهادات و مهادنت پیش گرفت، چون بازگشت معلوم کردندکی خزر مستولی شده اند.
مستولی گردانیدن: چیره کردن، غالب گردانیدن: این التماس هراس بر من مستولی گردانید، در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند. گفتم تصور مرگ از خیال به در کن و وهم برطبیعت مستولی مگردان.
مستولی گردیدن: مستولی گشتن. استیلا یافتن، چیره شدن: بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد… هر لحظه ناتوانی بر وی مستولی گردد. کاملتر مردمان آن است که… ضجرت محنت بر وی مستولی نگردد.
– مستولی گشتن: چیره شدن. غالب گشتن. دست یافتن: سردار ملک عجم بود و بر آن ولایت مستولی گشت، رفتند و حبشه گرفتند و مستولی گشتند.

عمرولیث را به بلخ اسیر کرد و بر مملکت مستولی گشت.
|| در اصطلاح احکام نجوم، کوکبی که استیلا دارد. و رجوع به استیلا شود.

|| در اصطلاح منطق، الفاظی که در حد اعتدال باشند و از رکاکتی که در سخن عوام باشد دور بوند و در تکلف بحدی نباشد که این را از محاورات خواص شمرند.

مطالب پیشنهادی

مستولی یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 334

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir