حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « اشباع » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (اشباع یعنی چه ?).

معنی اشباع
معنی اشباع

معنی اشباع

مترادف و معادل واژه اشباع:

  • پری
  • سیری
  • لبریز
  • سرشار
  • سیر
  • سیراب
  • مالامال
  • فراوانی
  • وفور
آوا:/~eSbA~/
اشتباه تایپی:hafhu
نقش:اسم
اشباع به انگلیسی:saturation
soak
suffusion
معنی اشباع
معنی اشباع در لغتنامه معین ?

( اِ ) [ ع ]=
۱ – (مص م) سیر گردانیدن
۲ – (اِ) پر و بسیار

معنی اشباع در فرهنگ عمید ?

۱- سیری
۲- بسیار و وافر کردن
۳- پر کردن
۴- (شیمی ) جذب کامل یک محلول در حلاّل به طوری که بیش از آن حل نشود
۵- (پزشکی ) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی
۶- (ادبی ) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه به طوری که حرف مناسب آن به وجود آید، یعنی از فتحه «الف» و از کسره «ی» و از ضمه «و» تولید شود
۷- (ادبی ) در قافیه، حرکت مابعد الف تٲسیس، مانند کسرۀ حرف «یا» در کلمۀ شمایِل و مایِل و فتحۀ واو در کلمۀ داوَر و یاوَر و ضمۀ حرف «ها» در کلمۀ تجاهُل و تساهُل

معنی اشباع در لغتنامه دهخدا

اشباع [ اِ ] ( ع مص ) سیر گردانیدن، سیر کردن: اشبعته من الجوع || سیراب گردانیدن || رنگ سیر خورانیدن جامه را || و فی الدعاء: لااشبع اﷲ بطنک: ای ویل لک.

|| گشاده کردن، گشاده گردانیدن || بسیار و وافر کردن، پُری، کمال به تفصیل. تطویل : این اخبار بدین اشباع که می نویسم، ازآن است که در آن روزگار معتمد بودم.

تا هر باب که افتتاح کردند بتمامت اشباع برسانیدند، چون کسری این مثال بدین اشباع فرمود، برزویه سجده شکر گزارد.

و از اشباع و اطناب مستغنی گردانیدی و حال علو همت و کمال بسطت ملک او از آن شایعتر است که در شرح آن به اشباع حاجت افتد، که بی اشباع در تقریر آن معیوب نماید و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود و شرح آنچه بعد ازین حالت میان خلف و حسین بن طاهر حادث شد در موضع خویش به اشباع رسد، حال هر دو شار به اشباع انها کردم و این حال به اشباع در ذکر ایدی قوت مسطور شده است.

|| پر خواندن حرکات را، اشباع حرکت دخیل است و بحکم آنک از جمله حروف قافیت آنچ پیش [ حرف ] روی می افتد جز تأسیس و دخیل و ردف نیست و تأسیس و ردف هر دو ساکن اند و لازم و دخیل متحرک است و متبدل، پس چون مخالف صواحب خویش آمده است، حرکت آنرا به اشباع خواندند، یعنی بر حروف ساکن مزیتی دارد و حرکت دخیل را در قوافی موصول اشباع خوانند و در قوافی مقید توجیه گویند چنانک بعد ازین بگویم.

اشباع با باء موحده نزد اهل قوافی عبارت است از حرکت دخیل مطلقاً و آن اکثر کسره است، و گاهی فتحه باشد چنانکه در باور و داور، و گاهی ضمه چنانکه در تجاهل و تساهل و این تعریف به اعتبار مشهور است و اختلاف حرکت دخیل در قوافی که بر حرف وصل مشتمل نیستند، جایز نیست: اما در قوافی موصله یعنی مشتمل بر حرف جائز داشته اند.

ادامه معنی اشباع

و مخفی نیست که این تعریف منقوص میشودبه کسره همزه ، مثل مائل و زائل که این کسره را توجیه گویند نه اشباع. پس اولی آن است که تخصیص کنند اشباع را به حرکت دخیل در قوافی موصله یعنی مشتمل بر حرف وصل ، مانند کسره همزه مائلی و زائلی ؛ و تخصیص کنند توجیه را به حرکت ماقبل روی ساکن که آن حرکت اشباع نیست.

اگرچه در مشهور هر دو را بلاتخصیص تعریف کرده اند و مؤید است به این آنچه شمس قیس در حدائق العجم ( کذا ) گفته که حرکت دخیل را در قوافی موصله اشباع خوانند و در قوافی مقیده توجیه. کذا فی منتخب تکمیل الصناعة. و در نزد ارباب قوافی از تازیان نیز چنین است ، چنانکه در بعض رسائل و عنوان الشرف آمده است که حرکت دخیل در روی مطلق اشباع نامیده میشود، و حرکت حرفی که پیش از روی مقید واقع است توجیه نامیده شود

– انتهی، چه روی مطلق نزد علمای قوافی از تازیان روی متحرک و روی ساکن روی مقید خوانده شوند. قال الاخفش : الاشباع حرکة الحرف الذی بین التأسیس و الروی المطلق.الاشباع فی القوافی حرکة الدخیل و هو الحرف الذی بعد التأسیس و قیل هو اختلاف تلک الحرکة اذا کان الروی مقیداً. اشباع، سیر کردن و به اصطلاح، پر خواندن فتحه یا ضمه یا کسره را بطرزی که حرفی از حروف علت که مناسب آن باشد بظهور آید و به اصطلاح قافیه حرکت بعد الف تأسیس را گویند چنانچه کسره صاد در حاصل و فتح واو در یاور.

|| ( اصطلاح شیمی ) حد اشباع، اندازه ای از ماده را گویند که در ترکیب بیشتر از آن محتاج نباشد، مثلاً در ساختن سیترات سودگویند محلول غلیظ کربنات سود را بواسطه محلول اسیدسیتریک اشباع کنند یعنی بقدری که در حصول ملح اسید لازم است بریزند، بنحوی که در محصول کاغذ تورنسل تغییر نکند و رنگ آن قرمز نشود.

|| ( اصطلاح طب )اندازه تحمل بدن، مر دوا را اشباع گویند که زیاده از آن مقدار بدن تحمل آنرا نمیکند.

ریشه کلمه اشباع چیست ?

ریشه کلمه اشباع، «شبع» می‌باشد:

لغت نامه دهخدا:

شبع [ ش ِ ] (ع اِ) نام آنچه سیر کند || کلفتی و ستبری در دو ساق پا، شبع [ ش ِ ب َ ] (ع اِ)مقدار سیری از طعام || نام است هر آنچه سیر کند ترا (از اقرب الموارد).

شبع. [ ش ِ ب َ ] ( ع اِ )مقدار سیری از طعام. ( از منتهی الارب ). || نام است هر آنچه سیر کند ترا.

شبع [ ش ُ ب ُ ] (ع ص ) ج ِ شَبَع، یقال: ثوب شبع الغزل و ثیاب شبع و حبل شبع و حبال شبع، شبع [ ش َ ] (ع اِمص ) سیری، ضد گرسنگی: شبع الرجل من الطعام شُبعاً و شِبَعاً تملأ منه و هوضد جاع: سیر شد از غذا و آن ضد گرسنه شد است.

|| (ص ) زمین سرسبز: هذا وادقد شبعت غنمه ، یعنی بیابانی است که گوسفندانش سیر شدند. کنایه از بیابان سبز است.

شبع [ ش َ ] (ع مص ) به ستوه آمدن از چیزی، یقال : شبعت من هذا الامر و رویت: یعنی از آن بیزار شدم و به ستوه آمدم.

شبع [ ش َ ] ( ع اِمص ) سیری. ضد گرسنگی: شبع الرجل من الطعام شُبعاً و شِبَعاً تملأ منه و هوضد جاع: سیر شد از غذا و آن ضد گرسنه شد است.

|| ( ص ) زمین سرسبز: هذا وادقد شبعت غنمه: یعنی بیابانی است که گوسفندانش سیر شدند. کنایه از بیابان سبز است.

شبع [ ش َ ] ( ع مص ) به ستوه آمدن از چیزی، یقال: شبعت من هذا الامر و رویت: یعنی از آن بیزار شدم و به ستوه آمدم.

شبع [ ش ِ ] ( ع اِ ) نام آنچه سیر کند || کلفتی و ستبری در دو ساق پا. شبع [ ش ُ ب ُ ] ( ع ص ) ج ِ شَبَع. یقال: ثوب شبع الغزل و ثیاب شبع و حبل شبع و حبال شبع.

فرهنگ معین:

(شَ بَ ) [ ع ] (اِمص) سیری

فرهنگ عمید:

سیر شدن، سیری

تعریف محلول اشباع و غیر اشباع

هر محلول از حلال (مایع) و حل شونده (جامد) تشکیل شده است، هر گاه با اضافه کرده حل شونده شاهد حل شدن آن باشیم محلول غیر اشباع است.

اما در صورت اضافه کردن حل شوند، ذرات حل شوند در حلال به صورت جامد باقی بمانند محلول ما اشباع شده است و دیگر نمیتواند حل شونده بیشتری را در خود حل کند.

اشباع در قران به چه معناست ?

اشباع در لغت به معنای سیر کردن و در اصطلاح عبارت است از تبدیل صدای کوتاه به صدای کشیده یا حرف مدّی.

در علم تجوید، از تبدیل ضَمه «‌ها» ی ضمیر به «واو» (در صورتی که حرف ماقبل آن مفتوح یا مضموم باشد) و تبدیل کسره «‌ها»‌ی ضمیر به «یا» (اگر ماقبل آن مکسور باشد) مانند: «انه، ماله، اهله، سمعه و بصره» که «انهو، مالهو، اهلهو، سمعهی و بصرهی» خوانده می‌شوند.

مطالب پیشنهادی

اشباع یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 324

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir