حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « عدو » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (عدو یعنی چه ?).
معنی عدو
مترادف و معادل واژه عدو:
- بدخواه
- خصم
- دشمن
- کینه ور
- مخالف
- معاند
- منازع
آوا: | /~adu/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | un, |
متضاد عدو: | حبیب دوست |
عدو به انگلیسی: | adversary enemy foe |
عدو به عربی: | خصم عدو |
(عَ ) [ ع ] (اِ ص) دشمن، خصم، ج اعداء.
خصم، دشمن
معنی عدو در لغتنامه دهخدا
عدو [ ع َدْوْ ] ( ع مص ) دویدن اسب || دویدن خواستن اسب || ستم کردن بر کسی || درگذشتن از حد || بازگردانیدن و مشغول کردن از کار || برجستن به سر کسی || تجاوز کردن || درگذشتن از کار و ترک دادن، جاوزه و ترکه || دستبرد زدن دزد بر قماش، و اللص علی القماش || دشمنی کردن.
عدو [ ع ِدْوْ ] ( ع اِ ) درازی و پهنای چیزی || حد و نهایت چیزی || سنگ تنک که بدان چیزی را پوشند، ج عداء.
– عدوسوز: دشمن سوز. آنکه دشمن را بسوزد و نابودکند.
– کید عدو: دشمنی عدو، عدوشکنان: دشمن شکن ها، پیروزمندان،
– امثال :
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد : اگر خدا بخواهد چه بسا دردسرها و توطئه ها و دشمنی ها به دست خود دشمن موجب خیر و برکت می گردند.
خمیر مایه دکان شیشه گر سنگ است.
عدو [ ع ُ دُوو ] ( ع مص ) دویدن اسب || دویدن خواستن اسب || ستم کردن بر کسی || درگذشتن از حد || دشمنی کردن.
– عدوخوار: آنکه دشمن خوار باشد و آنکه دشمن رانابود کند :
عدو [ ع َ دُوو ] ( ع ص ) دشمن، و در فارسی بدون تشدید واو بکار رفته است، بدخواه، خلاف صدیق، مقابل دوست، ج اَعداء.
واژه عدو در اشعار فارسی
کنون کاین سپاه عدو گشت پست
از این پس ز کشتن بداریددست دقیقی
ز بهرام گردون به بهرام روز
ولی را بساز و عدو را بسوز فردوسی
به رزم ریزد، ریزد چه چیز، خون عدو
به صید گیرد، گیرد چه چیز، شیر ژیان فرخی
دولت او غالب است بر عدو و جز عدو
طاعت او واجب است بر خدم و جز خدم منوچهری
این عاریتی تن ، عدوی تست ،عدو را؟
دانا نگرد خیره چنین تنگ در آغاو ناصرخسرو
با عدوی خرد مشو گرد کین
خرد شوی گر نشوی خرده بین نظامی
ابلیس عدوست مر ترا زیرا
تو آدم اهل علم و احکامی ناصرخسرو
گر عدوی من به مشرق است، ز مغرب
آسان من نیز خود بدو برسانم ناصرخسرو
اندرین آرزو همی باشم
زانکه ناایمنم ز کید عدو سوزنی
از دیو وفا چرا طمع داری
هرگز جوید کس از عدو دارو؟ ناصرخسرو
از عدوی سگ صفت، حلم و تواضع مجوی
زانکه به قول خدای نیست شیاطین امین خاقانی
گر به ملک افراسیاب آید عدو
شاه ، کیخسرومکان باد از ظفر خاقانی
ز هر مقراضه کو چون صبح رانده
عدو چون میخ در مقراض مانده نظامی
مرا بمرگ عدو جای شادمانی نیست
که زندگانی ما نیز جاودانی نیست سعدی
درخشنده تیغت عدوسوز باد
درفش کیان از تو فیروز باد نظامی