حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « کلوخ » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( کلوخ یعنی چه ?).

معنی کلوخ
معنی کلوخ

معنی کلوخ

مترادف و معادل واژه کلوخ:

  • پاره خشت
  • گل خشک
  • خاک
  • کلوخ
  • لخته
  • دلمه
  • خاک بر هم چسبید
آوا:/kolux/
نقش:اسم
اشتباه تایپی: ;g,o
ضرب المثل با کلوخ:کلوخ در آب افکندن(خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن)
کلوخ به انگلیسی:clod
lump of earth
کلوخ به عربی:تربة
معنی کلوخ
معنی کلوخ در لغتنامه معین ?

(کُ ) (اِ) گل خشک شده و به هم چسبیده.

معنی کلوخ در فرهنگ عمید ?

پارۀ خشت، پاره ای از گل خشک یا خاک به هم چسبیده.

معنی کلوخ لغتنامه دهخدا

کلوخ [ ک ُ ] ( اِ ) گل خشک شده، مدر، مدرة، پاره ای گل خشک شده به صورت سنگ، پاره های گل خشک شده به درشتی مشتی و بزرگتر.

– امثال :
صد کلاغ را کلوخی بس است، کلوخ نشسته برای سنگ گریه می کند؛ بدبختی غم خوشبختی را می خورد.
|| لختهای دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده باشد و آن را به ترکی کسّک گویند، لختهای دیوار کهنه افتاده و خاک بر هم چسبیده خشک شده.

|| خشت پاره بود، خشت پاره، خشت پاره خام و پخته را نیز گویند، خشت پاره خام و پخته.

نهان کردن آثار جرمی و گناهی.

|| ( ص ) کنایه از مردم خشک طبیعت و کم فطرت و بی همت باشد، کنایه از شخص خشک طبیعت و بی همت || گول و ابله و احمق.

توانگر فاسق کلوخ زراندود است و درویش صالح شاهد خاک آلود.
– کلوخ بر لب زدن: کنایه از مخفی کردن امری که در غایت ظهور باشد، مخفی داشتن کاری و کرده خود را منکر شدن و خویشتن را از کاری که مرتکب است دور داشتن، کنایه از مخفی داشتن امری، پنهان داشتن امری، پنهان داشتن مطلبی را.

– کلوخ یا کلوخ خشک بر لب مالیدن یا لب به کلوخ خشک مالیدن.

کلوخ بر لب نهادن: کلوخ بر لب زدن و کلوخ بر لب مالیدن.
– کلوخ خشک در آب جستن: کنایه از دست زدن به امری محال، انتظار وقوع امری ناممکن داشتن.

کلوخ خشک در جوی یا جویبار بودن: کنایه از امری محال.

– کلوخ در آب افکندن: کنایه از خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن.
کلوخ راه: کلوخی که در راه مردم افتاده باشد.
– || کنایه از مانع و حایل مرادف سنگ راه، مانع، حایل.
– کلوخ روی: آنکه رویش مانند کلوخ باشد، آنکه چهره اش چون کلوخ زشت و درشت و ناهموار باشد.

واژه کلوخ در اشعار فارسی

سگی را گر کلوخی بر سر آید
ز شادی برجهد کاین استخوانیست گلستان

آستین بگرفتمش گفتم به مهمان من آی
مر مرا گفتا به تازی مورد و انجیر و کلوخ رودکی

کرخ کلوخ در سقایه جی دان
دجله نم قربه سقای صفاهان خاقانی

هیچ عاقل مر کلوخی را زند
هیچ با سنگی عتابی کس کند مولوی

سنگ را هرگز نگوید کس بیا
وز کلوخی کس کجا جوید وفا مولوی

صد جام برکشیدی و بر لب زدی کلوخ
لیکن دو چشم مست تو در می دهد صلا مولوی

دست در کرده درون آب جو
هر یکی زیشان کلوخ خشک جو مولوی

گیتی همه سربسر کلوخی است
قسم تو از آن کلوخ گردی است سنائی

کی بود بوبکر اندر سبزوار
یا کلوخ خشک اندر جویبار مولوی

بس کلوخ خشک در جو کی بود
ماهئی با آب عاصی کی شود مولوی


آنکت کلوخ روی لقب کرد خوب کرد
ایرا لقب گران نبود بر دل فغاک منجیک


تا نخوردی مدارش ایچ حلال
چون بخوردی کلوخ بر لب مال سنائی

آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو به کو
سنگ و کلوخی باشد او،او را چرا خواهم بلا مولوی

کند مرد ارمند را باده شوخ
که میخواره بر لب نمالد کلوخ ادیب پیشاوری

می به سفال خام نوش اینت چمانه طرب
لب به کلوخ خشک مال اینت شمامه تری خاقانی

لبش تر بود و از می خوردن شب
کلوخ خشک می مالید بر لب جامی

اندر جهان کلوخ فراوان بود ولی
روی تو آن کلوخ کزو کون کنند پاک منجیک

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 346

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir