حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « نحیف » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (نحیف یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی نحیف
مترادف و معادل واژه نحیف:
- باریک اندام
- ضعیف
- لاغر
- ناتوان
- رنجور
- نزار
- کودن
- حقیر
- قلیل
- اندک
- کم
- ناچیز
تلفظ: | /nahif/ |
نحیف در حل جدول: | نزار |
جمع نحیف: | نحفائ |
متضاد نحیف: | قوی |
نحیف به انگلیسی: | bony decrepit drawn feeble frail gaunt lean meager |
نحیف به عربی: | احتیاطی اهانة ضعیف ضییل لحم بدون دهن منهک نحیف |
(نَ ) [ ع ] (ص) لاغر، نزار.
لاغر، نزار.
معنای نحیف در لغتنامه دهخدا
نحیف [ ن َ ] ( ع ص ) لاغر. نزار، خول، مرد عاجز، قضیف، ضاوی، تکیده، ج نحاف، نحفاء:
نحیف است چون خیزرانی ولیکن
فرخی
چو تابنده ماهی است بر خیزرانی
عذر خود پیش منه زآنکه نزاری و نحیف
من تو را عاشق از آنم که نحیفی و نزار فرخی
تو چنین فربه و آکنده چرائی ، پدرت
هندوی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف لبیبی
امروزهیچ خلق چو من نیست
جز رنج از این نحیف بدن نیست مسعودسعد
چون صفر و الف تهی و تنها
چون تیر و قلم نحیف و عریان خاقانی
|| نااستوار، نامحکم، سست :
عهد اوسست است و ویران و ضعیف
گفت ِ او زَفت و وفای او نحیف مولوی
نحیف [ن َ ] ( اِخ ) رازی چنی لال لکهنوئی، از پارسی گویان هند است و نزد میرزا فاخر مکین شاعری آموخته. او راست:
وفا با بیوفا کردم چه کردم
غلط کردم خطا کردم چه کردم ( ازتذکره صبح گلشن ص 511 ).
نحیف [ ن َ ] ( اِخ ) نوروزعلی بیگ شاملو، او راست:
فتادگان به فلک سر فرونمی آرند
زمین به گرد سر آسمان نمیگردد.
عشق زیاد مایه اندوه میشود
تریاق کار زهر کند چون فزون خوری ( از تذکره صبح گلشن ص 511 )
نحیفی [ ن َ ] ( حامص ) لاغری، نزاری، نحیف بودن، رجوع به نحیف ( ع ص ) شود.
مطالب پیشنهادی
نحیف یعنی چه ?