شاید شما هم در مورد نوشتن بم بست یا بن بست دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم .

املای صحیح این واژه « بن بست» می‌باشد و نوشتن آن به صورت « بم بست» نادرست است.

بم بست
بم بست

معنی بن بست

مترادف و معادل واژه بن بست:

  • بی دررو
  • تنگنا
  • کوچه ای که آخرش بسته است
  • معبری که راه در رو نداشته باشد
  • مقفل بودن
  • بسته بودن
تلفظ:/bonbast/
متضاد بن بست: بن باز
دررو
بن بست به انگلیسی:blind
impasse
dead-end
deadlock
dead end
بن بست به عربی:إخفاقٌ
معنی بن بست
معنی بن بست در لغتنامه معین ?

(بُ بَ ) (ص مر) فاقد راه خروج

معنی بن بست در فرهنگ عمید ?

۱- کوچه ای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد
۲- [مجاز] کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود

معنی بن بست در لغتنامه دهخدا

بن بست [ بُم ْ ب َ ] (ص مرکب، اِ مرکب) بن بسته، کوچه تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد، کوچه سربسته.
– کوچه بن بست: در تداول، کوچه ای که راهی بجائی ندارد. از بن دررو ندارد. کوچه ناگذارده، مقابل گذارده:

شاید افتد گذر بوی تو روزی آنجا
کوچه غنچه عجب نیست که بن بست شده ست تأثیر( از آنندراج )

معنای بن

مترادف و معادل واژه بن:

  • انتها
  • قعر
  • اصل
  • بیخ
  • پی
  • ریشه
  • ستاک
  • ته
  • اساس
  • بنیان
  • بنیاد
  • پایه
  • کوپن
  • قاعده اشکال هندسی
تلفظ بن:/bon/
متضاد بن:نوک
بن به انگلیسی:stump
root
بن

معنای بن در لغتنامه دهخدا

|| انتهای هر چیز، پایان هر چیز، بیخ و پایان و منتهای هر چیز، آخر:

تا نخورد شیر هفت مه بتمامی
از سر اردیبهشت تابن آبان رودکی

مفرمای اکنون و تیزی مکن
که تیزی پشیمانی آرد به بن فردوسی

که از فر یزدان گشادی سخن
بدانگه که اندرزش آمد به بن فردوسی

بن [ ب ُ ] ( اِ ) بنیاد، پایه، اساس، پای، اصل:

چو بشنید ازو مرد داناسخن
مر آن نامه را پاسخ افکند بن فردوسی

ز دستور پرسیم یکسر سخن
چو کاری نو افکند خواهیم بن فردوسی

– از بن، ز بن: از اصل، به تمام، از هر جهت، کاملاً:

– ازبن برکندگی: از ریشه، از بیخ افکنی.
– از بن برکندن: نابود کردن، از بن کندن، از بن برافکندن، از ریشه و اصل برانداختن، استیصال:

– از بن گوش: بطوع، برضا، از بن دندان، از صمیم قلب: و بقضا از بن گوش رضا داد.

معنای بن در لغتنامه معین

( ~ ) [ فر ] ( اِ) تکه کاغذ چاپی که دارندة آن می تواند به موجب آن از کالا یا خدمتی استفاده کند.
(بِ ) [ ع ] (ص) ابن ، پسر
(بُ ) [ په ] ( اِ) =

  • ریشه، بنیاد
  • پایان ، آخر
  • سوراخ مقعد
  • انقیاد

معنای بن در فرهنگ عمید

  1. بیخ، بنیاد، بیخ چیزی
  2. پایان
  3. درخت (در ترکیب با نام میوه ): آلوبُن، بادام بُن، خرمابُن

* از بن: (قید ) از ریشه، از بیخ، از اصل.
* از بن دندان: [قدیمی، مجاز]
۱. به میل و رضا و رغبت.
۲. از ته دل گفتن: از بن دندان بگفتش بهر آن / کردمت بیدار می دان ای فلان (مولوی: ۲۹۵ ).
* از بن گوش: [قدیمی، مجاز]
۱. نهایت اطاعت و بندگی و خدمتکاری.
۲. از ته دل شنیدن و گوش به فرمان دادن: از سر مهر آسمانت آستان بوس آمده / وز بن گوش اخترانت تابع فرمان شده (سلمان ساوجی: ۱۹۹ ).
* بن دندان:
۱. (زیست شناسی ) ریشۀ دندان، پای دندان.
۲. (زیست شناسی ) لثه.
۳. [قدیمی، مجاز] فرمان برداری، اطاعت.
۴. [قدیمی، مجاز] میل، رغبت.

مطالب پیشنهادی

بم بست یا بن بست ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 667

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir