حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « پایش » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (پایش یعنی چه ?).

معنی پایش
معنی پایش

معنی پایش

مترادف و معادل واژه پایش:

  • پاییدن
  • نظارت کردن
  • حراست کردن
  • نگهبانی
  • نگاهداری
  • مراقبت
  • مواظبت
  • نگرش
  • پاسداری
  • نظارت
آوا:PAYŠ
پایش به انگلیسی:monitoring
governing
معنی پایش

معنی پائیدن در لغتنامه دهخدا

پائیدن [ دَ ] ( مص ) توقف کردن، ببودن، بایستادن، ماندن، درنگ کردن.

|| ثبات، دوام کردن، دوام آوردن، بردوام داشتن، مدام بودن، جاوید بودن، قرار کردن، قرار گرفتن، بر جای ماندن، استوار بودن، پاینده بودن، قائم بودن، و بدین معنی پایِستن نیز آمده است: الجوهر، آنچه بخود پاید ( مهذب الاسماء ).

ما در این حالت که دو هندو از پس سنگی سر برآوردند و آهنگ قتال ما کردند بدست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی، جوان را گفتم چه پائی.

|| ترقﱡب، ترصّد، کمین کردن، تپیدن.

|| کشیدن، گذشتن، زمان بردن.

|| حراست کردن، نگاهبانی کردن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، حفظ کردن، مواظب بودن، مراقب بودن، مراقبت کردن، نگریستن، پاس داشتن، چشم برنداشتن، در نظر داشتن.

|| پایداری کردن، استقامت کردن، پا فشردن، ثبات ورزیدن.


|| باقی ماندن، ماندن، بقاء. زیستن: ماه در یک برج نیاساید و آفتاب در یکی [ فصل ] نپاید ( مقامات حمیدی ).

– امثال:
هرچه دیر آید دیر پاید، نظیر: هرچه زود آید دیر نپاید. دولت تیز را بقا نبود.
در کلمات ذیل و نظایر آنها: بنه پا.خانه پا. بپا. دیرپای. رجوع به کلمات مرکبه با پائیدن شود.

|| منتظر بودن، منتظر شدن، انتظار داشتن، انتظار کشیدن، چشم داشتن.

واژه پاییدن در اشعار فارسی

ای ز همه مردمی تهی و تهک
مردم نزدیک تو چرا پاید ابوشکور

اگر خفته ای زود برجه ز جای
وگر خود بپائی زمانی مپای دقیقی

مجلس خواجه چو دنیاست توقف نسزد
خیز تقصیر مکن عذر منه بیش مپای انوری

بترس ای گنهکار و نزد من آی
به ایوان چنین شاد و ایمن مپای فردوسی

بدو گو که برخیز و نزد من آی
چو نامه بخوانی زمانی مپای فردوسی

مگیریدشان بهر جان زریر
بر اسبان جنگی مپائید دیر فردوسی

پس از رفتنت نام ماند بجای
بمازندران پوی و ایدر مپای فردوسی

تو امروز پیش صف اندر مپای
یک امروز و فردا مکن رزم رای فردوسی

جهاندیده دستور گفتش بپای
بکینه شدن مر ترا نیست رای فردوسی

مکن سست از این آمدن هیچ رای
چو خواهی که برگردی ایدر مپای فردوسی

اگر شب رسد روشنی را مپای
هم اندر زمان سوی فرمان گرای فردوسی

کنون رنج بردار و ایدر بپای
بدین مرز چندانکه خواهی بپای فردوسی

بدیدار تو چشم روشن کنم
روان را ز رای تو جوشن کنم
چو خواهی کز ایدر شوی باز جای
زمانی نگویم برِ ما بپای فردوسی

بهمسایگی داور پاک ، جای
بیابی بدین تیرگی درمپای فردوسی

وز آن پس بسوی خراسان کسی
فرستاد و اندرز کردش بسی
بدوگفت [ پرویز ] با کس مجنبان زبان
از ایدر برو تا در مرزبان
به گستهم گو ایچگونه مپای
چو این نامه من بخوانی بپای فردوسی

بدو گفت برگرد و ایدر مپای
چه دانی که ایدر مرا چیست رای فردوسی

از باغ بزندان برم و دیر بیایم
چون آمدمی نزد شما دیر نپایم منوچهری

چو نزدیکت آیند روزی مپای
سر و تاج گودرز بگسل ز جای فردوسی

عنان را چو گردان یکی برگرای
برین کوه سر، زین فزونتر مپای فردوسی

ما را همی فریبد گشت دمادم تو
من در تو چون بپایم چون تو همی نپائی ؟ ناصرخسرو

تو لشکر بیارای و چندین مپای
که از بادآتش بجنبد ز جای فردوسی

همی گفت دارم سخنها بسی
که آنرا نداند جز از من کسی
جوان گفت برگوی و چندین مپای
بیاموز ما را تو ای نیک رای فردوسی

یکی روی بنمای و خیز ایدر آی
چو نامه بخوانی بزابل مپای فردوسی

بزن کوس رویین و شمشیر و نای
بکشمیر و کابل فراوان مپای فردوسی

چو این نامه من بخوانی مپای
سبک باش و با گیو خیز ایدر آی فردوسی


مطالب پیشنهادی

پایش یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 255

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir