حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « اکتسابی » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( اکتسابی یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی اکتسابی
مترادف و معادل واژه اکتسابی:
- الفنجیده
- اندوخته
- به دست آمده
آوا: | /~ektesAbi/ |
نقش: | صفت |
اشتباه تایپی: | h;jshfd |
اکتسابی به انگلیسی: | acquired , learned |
معنی اکتسابی در لغتنامه دهخدا
اکتسابی [ اِ ت ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اکتساب، مقابل جِبِلّی، آنچه از راه سعی و کوشش بدست آید. مقابل فطری، بدیهی: معلومات اکتسابی، هر چیز که از کسب و کوشش و زحمت فراهم آمده باشد.
معنای اکتسابی در لغتنامه معین
( ~ ) [ ع – فا ] (ص نسب ) منسوب به اکتساب، آن چه از راه سعی و کوشش به دست آید، مق فطری، بدیهی.
( صفت ) منسوب به اکتساب آنچه از راه سعی و کوشش بدست آید مقابل فطری بدیهی: معلومات اکتسابی.
معنای اکتساب در لغتنامه دهخدا
اکتساب [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ورزیدن، کسب کردن، بدست آوردن، حاصل کردن، حاصل کردن چیزی به سعی خود، ارتفاد، اقتراف: همت بر اکتساب ثواب آخرت مقصور گردان… نوبت جهانداری به حکم استحقاق هم از وجه ارث و هم از طریق اکتساب بدو رسانده ( کلیله و دمنه ). هر چند که در ثمرات عفت تأمل بیش کردم رغبت من در اکتساب آن زیادت گشت، در اکتساب خیرات و احتساب مبرات… بر عمیدالجیوش بیفزود || رزق جستن.
|| تصرف نمودن در کسب || کوشیدن || فراهم آوردن || اندوختن، الفغدن، الفنجیدن || ( اِمص ) حصول، بدست آوردگی || کوشش.
معنی کسب در لغتنامه دهخدا
کسب [ ک ُ ] ( ع اِ ) کنجاره روغن، ثفل روغن و عصاره آن و معرب است، نخاله هرتخمی که روغن آن را گرفته باشند، کنجاره، کنجاره روغن و آن ثفل روغن است، کسبه:
قوم گفتندش که هین اینجا مخسب
تا نکوبد جانستانت همچو کسب مولوی
گروهی چو گاوان پروارخسب
تهی مغز و آکنده پیکر ز کسب حاج سیدنصراﷲ تقوی
کسب [ ک َ / ک ِ ] ( ع مص ) ورزیدن، طلب روزی کردن و ورزیدن برای اهل خود، الفغدن، الفنجیدن، روزی جستن و رسیدن به روزی. ( منتهی الارب ). || سود بردن از مالی، طلب کردن و سود بردن مال و علم را.
جلب نفع و دفع ضرر و این فعل برای خدای تعالی بکار نرودکه او منزه از جلب نفع و دفع ضرر است || جمع کردن، گرد آوردن، حاصل کردن، جمع کردن چیزی را و فراهم آوردن آنرا || چیزی به مشقت پیدا کردن، بدست آوردن با رنج.
|| ورزانیدن کسی را مال، ورزانیدن کسی را با سود برد از مال، حاصل کردن چیزی کسی را، کسب کردن و حاصل کردن چیزی کسی را و این فعل با دو مفعول متعدی شود گویند کَسَب َ زیداً مالا و علماً.
کسب [ ک َ / ک ِ ] ( ع اِ ) ورز، یقال فلان طیب الکسب: یعنی فلان پاک ورز است و حلال است کسب فلان.
کسب [ ک َ ] ( ع اِمص ) تحصیل معاش و رزق با زحمت و محنت، طلب روزی : هرکه از کسب… اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران را در تعهد تواند داشت.
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر رکاب زده حافظ
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
جانم بسوخت آخر در کسب این فضایل حافظ