حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « درک » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (درک یعنی چه ?).
معنی درک
مترادف و معادل واژه دَرک:
- ادراک
- استنباط
- دریافت
- فهم
- مشعر
- مکاشفه
- گیرایی
- جذب
- یادگیری
- پی بردن
مترادف و معادل واژه دَرَک:
- اسفل السافلین
- جهنم
- دوزخ
- سقر
- نار
- هاویه
- ته دوزخ
تلفظ: | /darak/ |
متضاد دَرَک: | بهشت |
جمع دَرک: | ادراکات |
جمع دَرَک: | درکات |
دَرک در حل جدول کلمات: | حس |
غلط تایپی: | nv; |
درک به انگلیسی: | apprehension cognizance discernment grasp perception understanding view hell hades |
(دَ رَ ) [ ع ] (اِ) نهایت عمق و گودی چیزی مانند ته دریا، قعر جهنم و غیره
(دَ رْ ) [ ع ] (اِمص) دریافت، اندریافت، ج ادراکات .
۱- دریافتن، پی بردن
۲- رسیدن به چیزی
۳- رسیدن به حاجت
۱- یکی از طبقات جهنم
۲- [قدیمی] نهایت گودی و قعر چیزی، مثل ته دریا، ته دوزخ
۳- [قدیمی] آنچه بعد از چیزی پدید آید
۴- [قدیمی] سند و مدرکی که پس از فروش ملک در دست کس دیگر پیدا شود و به موجب آن ادعای مالکیت کند
معنی درک در لغتنامه دهخدا
درک [ دَ] ( ع مص ) دریافتن، ادارک، بدون فاصله بجا آوردن، دریافت، اندریافت، فهم، دریافتگی: اندرآن حکمت است ایزدی… مر خلق روی زمین را که درک مردمان از دریافتن آن عاجز است || فرا رسیدن و رسیدن و پیوستن.
درک [ دَ رَ/ دَ ] ( ع مص ، اِ ) دررسیدن، لحاق و رسیدن به چیزی: لاتخاف دَرَکاً و لاتخشی ( قرآن 20 / 77 ) بیم نداری [ ای موسی ] از دریافتن و رسیدن [ قوم فرعون ] و نمی ترسی.
|| بدست آوردن حاجت ، گویند: اللهم أعنی علی درک الحاجة؛ یعنی خداوندا مرا بر درک و بدست آوردن حاجت یاوری کن. ( از اقرب الموارد ). || فرس درک الطریدة؛ اسبی که رسنده به طریده و شکار است.
|| رسن پاره ای که در طرف رسن بزرگ یا درگوشه دلو بندند، ریسمانی که به انتهای ریسمان بزرگ بندند تا با آب در تماس باشد و ریسمان دلو نپوسد و متعفن نگردد || نهایت تک هر چیز، دورترین نقطه از انتهای هر چیز، گویند: بلغ الغواص درک البحر؛ یعنی غواص به دورترین نقطه انتهای دریا رسید، قعر چیزی گود. بن جائی ژرف، ج أدراک.
|| تک دوزخ، طبقه ای از طبقات جهنم، طبقه دوزخ و طبقات دوزخ را درکات گویند چنانکه ازآن ِ بهشت را درجات، طَبَق دوزخ، طبقه اسفل جحیم، دوزخ، هر یک از منازل گناهکاران به دوزخ. هر یک از طبقات دوزخ که روی به پستی دارد. ته جهنم، در مقابل درجه، ج درکات.
– الدرک الاسفل: درک اسفل. طبق زیرین دوزخ، تک دوزخ : ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار و لن تجد لهم نصیراً ( قرآن 4 145/ ) همانا که منافقان در طبقه زیرترند از آتش و هرگز برای ایشان یاوری نیابی.
درک الاسفل است جای امید
به درج کی رسد کسی ز درک ابولیث طبری
زندان درک اسفل و زندانبان مالک دوزخ ( سندبادنامه ص 249 ).
ادامه معنی در لغتنامه دهخدا
|| خطابی یا تعبیری نماینده نفرت و بی اعتنائی کار کسی یا زیان و اتلاف حاصل از کار وی. کلمه «درک » یا «به درک » برای ابراز تنفریا نشان دادن بی اعتنایی نسبت به اتلاف چیزی یا انجام عملی بر زبان می آید: به درک.به درک اسفل ؛ به اسفل السافلین.
– به درک ؛ کلمه ناسزا و نفرین و فحش مرادف به جهنم، فی النار السقر، چه بهتراز این، به تون، به طبس ، به تون طبس.
– به درک رفتن: به جهنم رفتن.
– || تعبیری از مردن فردی منفور. مردن کسی که از او تنفر داشته باشند.
– به درک فرستادن: کشتن مفسد و فاسد عقیده ای را.
– به درک واصل شدن: تعبیری ازمردن کسی که به فساد و تباهی و بدعقیدتی مشهور باشد.
– درک اسفل السافلین: به تغیر و خشم و قهر در مورد رفتن کسی گویند.
|| پایه گاه فروسوی، پایگاه فروسو || خرخشه || ج ِ دَرَکة || ( اصطلاح فقه ) آنچه از پی پدید آید از عوارض ، گویند: علیه ضمان الدرک، بازگشت قیمت است هنگام استحقاق ،و این تعریف را گویند با «خلاص » و «عهده » یکی است ولی ابوحنیفه آنرا خاص درک می داند، و تفسیر خلاص رها کردن مبیع و تسلیم اوست سوی مشتری در هر حال ، و عهده بر چند معنی اطلاق شود، بر چک قدیم و بر پیمان و بر حقوق پیمان و بر درک و بر خیار شرط: قسط من و فرزندان من از ترکه و اموال شوهرم از من بخرد و آن چندین جزو است و درک و عهده آن بر من بود.
– ضامن درک: ضامن هر اتفاقی از عوارض خواه نیک باشد و یا بد..
سپاسگزارم از اینکه معنی کلمات فارسی را منتشر میکنید
لطفا کتاب لغت نامه دهخدا را برای دانلود بذارید