حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « تخدیر » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (تخدیر یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی تخدیر
مترادف و معادل واژه تخدیر:
- بی حس
- سست
- کرخ
- کرخت
- بی حس کردن
- پنهان کردن
- سست کردن
- کرخ کردن
- بهت
- گیجی
- بیهوشی
- گیج سازی
تلفظ: | /taxdir/ |
جمع تخدیر: | تخدیرات |
تخدیر به انگلیسی: | stupefying narcotization narcosis |
(تَ ) [ ع ] (مص م)=
۱ – سست کردن
۲ – بی حس کردن
بی حس کردن، کرخ کردن، سست کردن، بی حس کردن عصب.
معنی تخدیر در لغتنامه دهخدا
تخدیر [ ت َ ] ( ع مص ) پردگی گردانیدن زن، پردگی گردانیدن، پردگی گردانیدن دختر، مقیم بودن دختر در خدر || سست گرداندن عضوی، بی حسی و خدارت و سستی اندام، مقابل لذع و آن تبرید است مر عضو را بحیثیتی که جوهرروحی را که حامل حس و حرکت است خنک و سرد گرداند درمزاج و در جوهر خویش غلیظ گردد. و قوای نفسانیه نباید آنرا استعمال کند.
|| پنهان کردن ماده آهو بچه خود را در زیر درخت و گودالی || سست گردیدن پا بر اثر نشستن بر نشیمن ها.
تخدیر کردن [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بی حس نمودن و سست کردن اندام و جز آن.
معنای خدر در لغتنامه دهخدا
خدر [ خ َ دَ ] ( ع مص ) سست گردیدن عضو و بخواب رفتن آن، یقال : خدر العضو خدراً، سست شدن اندامها و در خواب شدن || سست و گران شدن چشم از خاشاکی که در آن افتاده باشد.
یقال: خدرت العین || خشک کردن درخت || کسل و کاهل گردیدن، منه: خدر جسمه او خدرت یده او رجله || پرده تاریکی برمکانی درافتادن اعم از جهت شب یا چیز دیگر || سخت شدن گرما و سرما، منه : خدر الحرو البرد. || بدان حد رسیدن گرما که باد نیز نوزد.
خدر [ خ َ دِ] (ع ص ، اِ) سست و بخواب رفته که قادر بر حرکت نباشد، منه: عضو خدر، رجل خدر: پایی خفته، پایی خواب رفته:
ور تو نشناسی شکر را از صبر
بیگمان شد حس ذوق تو خَدِر مولوی
معنای مخدر در لغتنامه دهخدا
مخدر [ م ُ دِ ] ( ع ص ) آنکه خوابیده دست و پای و سست اندام گرداند، کسی یا چیزی که سست و بی حرکت می کند و موجب خواب رفتگی اعضاء می شود. || درآمده در روز باران || مقیم و آرام در خانه و یا در لانه.
معنی مخدر [ م ُ دِ / دَ ] ( ع ص ) اسد مخدر؛ شیری که بیشه و جنگل آن را پنهان کرده باشد.
مخدر [ م ُ دَ ] ( ع ص ) پنهان در پس پرده.
مخدر [ م ُ خ َدْ دِ ] ( ع ص ) بی حس و سست کننده اندام، بی حس کننده و سست نماینده اعضاء، دوائی است که قابلیت تام را برای تأثیر قوه نفسانیه از روح سلب میکند.
به داروهایی اطلاق شود که سبب بی حسی و رخوت و سستی گردد چون هروئین، تریاک، کوکائین و غیره که در طب برای بی حسی و کاهش احساس درد به کار آید و مصرف مکرر غالب آنها موجب اعتیاد و دوام استعمال مخدرها موجب بروز نوعی جنون و اختلالات عصبی می گردد. || در پرده نشاننده، آنکه می پوشاند.
مخدر [ م ُ خ َدْ دَ ] ( ع ص ) بی حس و سست کرده شده || در پرده نشانیده شده، حجاب دار و پنهان و پوشیده.
معنی خادر در لغتنامه دهخدا
خادر [ دِ ] ( ع ص ) مرد سست و کاهل و سرگشته || اسد خادر: شیر در بیشه || حیران، متحیر.
خادر [ دِ ] ( اِخ ) ابن ثمودبن حاثر. پشت چهارم صالح پیغمبر است. ( تاریخ گزیده ص 29 ).
معنی خادر در لغتنامه معین:
(دِ ) [ ع ] (ص)=
۱ – پرده نشین
۲ – سست، کسل
۳ – متحیر، سرگشته
معنای اخدار در لغتنامه دهخدا
اخدار [ اِ ] ( ع مص ) در زیر باران و ابر و باد درآمدن، در باران درشدن || لازم گرفتن شیر بیشه خود را، در بیشه شدن شیر.
ملازم شدن شیر و جز او در موضع خویش || پنهان کردن بیشه یا درختستان شیر را || خوابیده گردانیدن دست و پای || سست اندام گردانیدن || مقیم بودن دختر در خِدْر و مرد در جای و اهل خود و باز در آشیان خود || در جائی اقامت کردن.
اخدار [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ خِدر، و ج ِ اخدار، اخادیر است.