حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « فراهم » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (فراهم یعنی چه ?).
معنی فراهم
مترادف و معادل واژه فراهم:
- آماده
- حاضر
- مهیا
- میسر
- کسب
- تحصیل
- اندوخته
- جمع آوری
- گردآوری
- حی و حاضر
- موجود
- منقبض
- گرد آمده
- جمع شده
- یکجاگرد آمده
تلفظ فراهم: | /farAham/ |
اشتباه تایپی: | tvhil |
اشتباه املایی: | فراحم |
فراهم در حل جدول کلمات: | آماده, تیار, مهیا |
فراهم به انگلیسی: | available gathered together ready (gathered) together |
فراهم به عربی: | متوفر فراهمیدن |
(فَ هَ ) (ص)=
۱ – گردآمده، جمع شده
۲ – اندوخته شده
۱- آماده، مهیا
۲- (قید ) [قدیمی] در کنار هم
۳- [قدیمی] گردآمده در یک محل
* فراهم آمدن: (مصدر لازم )
۱- حاصل شدن، به دست آمدن
۲- تٲلیف شدن
۳- [قدیمی] گرد آمدن، جمع شدن
* فراهم آوردن: (مصدر متعدی )
۱- گرد آوردن، جمع کردن
۲- آماده کردن
* فراهم شدن: (مصدر لازم )
۱- حاصل شدن، به دست آمدن
۲- [قدیمی] گرد آمدن
۳. [قدیمی] نظم و ترتیب یافتن
* فراهم کردن: (مصدر متعدی )
۱- به دست آوردن
۲- آماده کردن
۳- [قدیمی] جمع کردن
معنی فراهم در لغتنامه دهخدا
فراهم [ ف َ هََ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) (از: فرا + هم) گردآمده و به دست آمده. موجود.
.- فراهم گردیدن: جمع شدن، گرد آمدن.
– فراهم گرفتن: جمع کردن.
– دامن فراهم گرفتن: خود را کنار کشیدن: قوم محمودی… بشکوهیدند و دامن فراهم گرفتند.
– فراهم گشتن: گرد آمدن، جمع شدن.
– فراهم نشستن: با هم نشستن، مجلس ساختن، انجمن کردن.
|| مجتمع، با هم: اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره بستستی.
– فراهم آورده: جمعآوری شده.
– || تألیف شده: این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده علماو براهمه هند است.
– || برهم نهاده. روی هم چیده: خشتی چند فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده.
– فراهم افتادن: پیش آمدن. دست دادن. به وقوع پیوستن.
– فراهم پیچیدن: فراهم کردن. جمع کردن. درهم پیچیدن : رحل و ثقل خویش فراهم پیچید و به بخارا رفت.
– فراهم چیدن: بالا کشیدن. به سوی خود کشیدن.
– دامن فراهم چیدن: خود را از کاری دور داشتن : دامن صحبت فراهم چینم و خاموشی گزینم.
– فراهم شدن: اجتماع، گرد آمدن، انجمن شدن.
– || نظام یافتن. بسامان شدن. مرتب گشتن. مقابل درهم شدن :
– فراهم کردن: گرد آوردن، جمع کردن : به پای دارد سنت ها را و فراهم کند آنچه پراکنده شده است از کار، ده هزار سوار ترک و عرب و دیلم فراهم کرده.
– || ممکن شدن، به دست آمدن، حاصل آمدن: واجب است بر کافّه خدم و حشم که آنچه ایشان را فراهم آید ازنصیحت بازنمایند.
– فراهم آوردن: جمع کردن، گرد کردن.
– فراهم آمدن: گرد آمدن، انجمن شدن، اجتماع کردن، واهم آمدن، فاهم آمدن، جمع شدن، خلاف پراکندن، اجتماع: وحوش… روزی فراهم آمدند و به نزدیک شیر رفتند.
و بیشتر متمم صرفی مصادری چون: آمدن ، آوردن، شدن، کردن باشد.
واژه فراهم در اشعار فارسی
برچده زلفک فراهم او
کرده صبر از دلم پراکنده سوزنی
پیاده نباشم ز اسباب دانش
گر اسباب دنیا فراهم ندارم خاقانی
که هیچ آرزویی به عالم نبود
که یک یک بر آن خوان فراهم نبود نظامی
مر بنات النعش را ماند سخن در طبع مرد
از هوای مدح تو آید فراهم چون پرن سوزنی
آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ
اسباب این مراد فراهم نیامده ست. خاقانی
این وصلت اگر فراهم افتد
هم قرعه کار بر غم افتد نظامی
کسانی که در پرده محرم شدند
در آن داوری گه فراهم شدند نظامی
بلندی نمودن در افکندگی
فراهم شدن در پراکندگی نظامی
به هر مدتی فیلسوفان روم
فراهم شدندی ز هر مرز و بوم نظامی
درهم شده ست کارم و در گیتی
کار که دیده ای که فراهم شد خاقانی
گر آرایش نظم از او کم کنم
به کم مایه بیتش فراهم کنم نظامی
فراهم نشینند تردامنان
که این زهد خشک است و آن دام نان سعدی
در همه شهر فراهم ننشست انجمنی
که نه من در غمش افسانه آن انجمنم سعدی
مطالب پیشنهادی
فراهم یعنی چه ?