حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « سیاح » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (سیاح یعنی چه ?).
معنی سیاح
مترادف و معادل واژه سیاح:
- گردشگر
- آفاق پو
- سیاحتگر
- جهانگرد
- مسافر
- گردشگر
- جهاندیده
- گشت گر
تلفظ سیاح: | /sayyAh/ |
اشتباه تایپی: | sdhp |
اشتباه املایی: | صیاح صیاه ثیاح ثیاه |
سیاح در حل جدول کلمات: | جهانگرد |
سیاح به انگلیسی: | excursionist explorer tourist traveller |
سیاح به عربی: | سائح مستکشف |
(سَ یّ ) [ ع ] (ص) گردش گر، جهانگرد.
کسی که بسیار سیاحت و جهانگردی کند، جهانگرد، بسیارسیاحت کننده.
معنی سیاح در لغتنامه دهخدا
سیاح [ س َی ْ یا ] ( ع ص ) بسیار سیرکننده، سیاحت کننده، مسافر: کار من با سیاحان و قاصدان پوشیده افتاد، سیاحی رسید از خوارزم و ملطفه ای خرد آورد. ( تاریخ بیهقی ).
نه در بحار قرارت نه در جبال سکون
مسعودسعد
چه تیز رحلت پیکی چه زود رو سیاح
خبر داری که سیاحان افلاک
چرا گردند گرد مرکز خاک نظامی
غریب آشنا باش و سیاح دوست
که سیاح جلاب نام نکوست سعدی
معنای سیاحت
مترادف و معادل واژه سیاحت:
- تماشا
- سفر
- سیر
- گردش
- جهانگردی
- گردشگری
- آفاق پویی
تلفظ: | /siyAhat/ |
سیاحت به انگلیسی: | journey touring |
فرهنگ معین:
(حَ ) [ ع سیاحة ]=
۱ – (مص ل) گردش کردن، گشتن
۲ – (اِمص) جهان گردی
فرهنگ عمید:
۱- گردش کردن در شهرها و کشورهای مختلف، جهانگردی
۲- تماشا کردن
معنای سیاحت در لغتنامه دهخدا
معنای سیاحت [ ح َ ] ( ع مص ) سیر کردن، رفتن بر زمین، گردش، بگشتن، رفتن در زمین، سفر و سیر و گردش در روی زمین از شهری بشهری رفتن، مسافرت، زیارت. جهان گردی، جهان پیمایی، کیهان نوردی : تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت.
– امثال :
هم سیاحت است هم تجارت .
– سیاحت کردن: گردش کردن، سیر نمودن، جهانگردی کردن :
اگر پارسایی سیاحت نکرد
سفرکردگانش نخوانند مرد سعدی
مطالب پیشنهادی
سیاح یعنی چه ?