حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه کوشک را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (کوشک یعنی چه ?).

معنی کوشک
معنی کوشک

معنی کوشک

مترادف و معادل واژه کوشک:

  • بارو
  • حصار
  • صرح
  • بنای مرتفع
  • قصر
  • قلعه
  • کاخ
  • کوت
  • نام دختر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی
  • عمارت عالی
تلفظ کوشک:/kuSk/
متضاد کوشک:کوخ
اشتباه املایی:;,a;
کوشک به عربی:قصر
کوشک به انگلیسی:castle
palace
summerhouse
villa
mansion
معنی کوشک
معنی کوشک در لغتنامه معین ?

(شْ ) (اِ) خانة بزرگی در میان یک باغ، کاخ تابستانی

معنی کوشک در فرهنگ عمید ?

۱- بنای مرتفع
۲- عمارت عالی در خارج شهر که اطراف آن باغ یا کشتزار باشد، کوشه

معنی کوشک در لغتنامه دهخدا

کوشک [ ش َ ] ( ص ) به معنی کوچک باشد، کوچک و خرد، کوچک || مردم کوچک اندام را نیز گویند و معرب آن قوشق است، مردم کوچک اندام.

معنای کوشک ( اِ ) بنای بلند را گویند و به عربی قصر، قصر و هر بنای رفیع بلند و بارگاه و سرای عالی، بنای مرتفع و عالی، قصر، کاخ، کوشه، گوشک.

پهلوی کوشک کردی کشک، معرب آن جوسق: و آنجا [ به سمنگان ] کوههاست از سنگ سپید چون رخام و اندر وی خانه ها کنده است و مجلسها و کوشکها و بتخانه هاست و آخر اسبان با همه آلتی که مر کوشکها را بباید.

و اندر وی [ مرو ] کوشکهای بسیار است و آن جای خسروان بوده است ( حدود العالم ).

نشست از بر کوشک دیده به راه
به دیدار گرشاسب و زاول سپاه اسدی

بدیدم نشسته ابر بام کوشک
به پیشش یکی کاسه پرفروشک فرس اسدی

آن شب که وی را [ عروس امیر محمد را ] از محلت… از سرای پدر به کوشک امارت می بردند بسیار تکلف دیدم ( تاریخ بیهقی ).

در کوشک باغ عدنانی فرمود تا خانه ای برآوردند خواب قیلوله را ( تاریخ بیهقی ) [ مسعود ] کوتوال را گفت تا پیاده ای تمام گمارد از پس خلقانی تا کوشک ( تاریخ بیهقی ) [ یزدجرد ] یک روز بر کوشکی نشسته بود و اسبی نیکو از صحرا درآمد.

باد سخت… بناهای محکم و کوشکهای بلند را بگرداند ( کلیله و دمنه ).


کردمی کوشکی که تا بودی
روزش از روز رونق افزودی

نظامی

کوشکی برج برکشیده به ماه
قبله گاه همه سپید و سیاه نظامی

دل خود بر جدایی راست کردم
وز ایشان کوشکی درخواست کردم نظامی

من [ فضل بن ربیع ]… از آن خانه بیرون آمدم ، به کوشکی رسیدم نیک و دلگشای، در سایه آن کوشک ساعتی بنشستم تا لحظه ای برآسایم ، اتفاقاً کوشک سعید شاهک بود که مأمون به گرفتن من او را نصب کرده بود.

بعد از سه روز از کوشک او بیرون آمدم، به خانه خویش فرودآورد به کوشک عمادالدوله ( تاریخ طبرستان )، خورنق: کوشک نعمان اکبر که به عراق است معرب خورنگه که جای خوردن باشد.

|| قلعه، حصار، شهرپناه، برج، قلعه، حصار: مردم رزان… بگریخته بودند و اندک مایه ای مردم در آن کوشکهامانده، هزیمتیان به دیه رسیدند… سخت استوار بود بسیار کوشکها بود.

و سرایهای آنجا نه بر شکل دیگر جایها باشد که آنجا همه به کوشکها محکم باشد از بیم شبانکارگان که در آن اعمال باشد و کوشکهای ایشان جداجدا باشد درهم نپیوندند.

|| قسمی ایوان که از قبه ای پوشیده است و اطراف آن باز است.

کوشکی در لغتنامه دهخدا

کوشکی ( اِخ ) دهی از دهستان میان آباد که در بخشاسفراینشهرستان بجنورد واقع است و 143 تن سکنه دارد ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنای کوشکی ( اِخ ) طایفه ای از ایل کردطرهان ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 65 ).

مطالب پیشنهادی

کوشک یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 555

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir