حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « رواج » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (معنی رواج چیست ?).
Table of contents
معنی رواج
مترادف و معادل واژه رواج:
- تداول
- جریان
- همه گیر
- گسترده
- رایج
- رونق
- متداول
- رواگ
- روا
- ضد کسادی
تلفظ رواج: | /ravAj/ |
اشتباه تایپی: | v,h[ |
متضاد رواج: | کسادی |
رواج به عربی: | توزیع , عملة |
رواج به انگلیسی: | circulation currency prevalence good market ready sale resurgence spread style trend vogue |
(رَ ) [ ع ] =
۱ – (مص ل) جریان داشتن، روان بودن
۲ – (اِمص) رونق
۱- روا شدن، روایی یافتن، روان بودن
۲- در جریان دادوستد بودن پول و کالا
۳- (صفت ) روا، روان
معنی رواج در لغتنامه دهخدا
معنای رواج [ رَ ] ( ع مص ) روا شدن، روایی یافتن، راج الامر رواجاً: اسرع، رَوج || روایی متاع، نَفاق، روایی متاع و کالا.
تیزی بازار، گرمی و رونق بازار، صاحب آنندراج آرد: روایی یافتن کالا و جز آن و با لفظ بردن و داشتن وشکستن و دادن مستعمل و رواج بکسر اول چنانکه مشهور شده تصرف فارسیان است : از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج مرغوب رسیده ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 337 ).
|| روایی درم، راجت الدراهم: تعامل الناس بها و منه : «لا خیر فی ادب لا رواج له » بسیار شدن دادو ستد درم در میان مردم || مختلف و مختلط وزیدن باد و یقال: راجت الریح: ای اختلطت فلایدری من این تجی، مختلط وزیدن باد چنانکه دانسته نشود از کدام سو می آید.
درهم برهم وزیدن باد چنانکه وزیدن آن از یک سو مستمر نباشد || رسیدن و آماده شدن طعام و گویند: «اَحْضِرْ لناما راج »: یعنی آماده کن برای ما آنچه میسر است || ( اِ ) هر چیز که در کار و معمول و رایج باشد.
رواج [ رَوْ وا ] ( ع ص ) آنکه تشنه گرد حوض گردد و تا آب نرسد، آنکه تشنه گرد حوض گردد و بواسطه ازدحام به آب نرسد.
معنای رایج در لغتنامه دهخدا
رایج [ ی ِ ] ( ع ص ) رائج، اسم فاعل از «روج »، روا، روان و جاری، روان، مقابل ناروا، که بستانند، که بردارند. مقابل نارایج که بهیچش نستانند، خریدارگیر، هر چیز که روایی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آنرا بردارد و بپذیرد و معمول و متداول عمومی باشد.
– رایج الوقت: بمقتضای وقت و ترتیبات زمان.
|| زری که در دارالضرب مسکوک شده باشد. مقابل خارج که آن کم عیار و قلب است، روا، سره، مقابل ناسره، مقابل دغل، مقابل مغشوش، جاری، که بردارند، که در مبادلات بجای کالاقبول کنند. که باارز باشد و در برابر کالا یا پول کشور دیگر بپذیرند و تبدیل کنند، که در همه دیار بپذیرندش. مقابل ناروا که در دیار غربتش بهیچ نستانند. که در کشور و مبادلات تجارتی روا و روان باشد، درجریان، درگردش، سابقاً عبارت «رایج مملکت ایران » بر سکه منقوش بود :
رسته دهر و فلک دیده ونشناخته
رایج این را دغل، بازی آن را دغا خاقانی
مشاهرات و میاومات ایشان رایج میرسید.
– پول رایج: پول روان، جاری و متداول.
– رایج بودن: روا بودن، رواج داشتن، جاری بودن، روان و سایر بودن، در گردش بودن، روایی داشتن.
– سکه رایج: سکه روان، سکه درگردش. سکه ای که همگان بپذیرند و بردارند، پول رایج و متداول :
بی اصول قدمش سکه رایج نزنی
خارجی واقف دم باش که خارج نزنی میرنجات
مطالب پیشنهادی
معنی رواج چیست ?