حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « غرض » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (غرض یعنی چه ?).
زمان تخمینی مطالعه: 5 دقیقه
Table of contents
معنی غرض
مترادف و معادل واژه غرض:
- آهنگ
- اراده
- قصد
- دشمنی
- مراد
- مقصود
- منظور
- بد اندیشی
- نشانه تیر
- نیت
- هدف
- ردائت
- حاجت
- کین
- کینه
- چشم داشت
تلفظ غرض: | /qaraz/ |
جمع غرض: | اغراض |
اشتباه تایپی: | yvq |
غرض به عربی: | اجحاف حقد نکایة نیة |
غرض به انگلیسی: | prejudice motive purpose private motive interestedness spite animus spleen grudge |
(غَ رَ ) [ ع ] =
۱ – (مص ل) مشتاق شدن
۲ – (اِمص) آ رزومندی
۳ – (اِ) هدف، نشانة تیر
۴ – هدف، مقصود
۵ – اراده، قصد
۶ – دشمنی، قصد بد.
۱- قصد، مقصود، هدف
۲- قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری
۳- [قدیمی] نشانۀ تیر، هدف
* غرض داشتن: (مصدر لازم )
۱- دارای قصد و هدف بودن
۲- قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن
۳- کینه و دشمنی داشتن
* غرض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی
* غرض ومرض: [عامیانه، مجاز] کینه و دشمنی
معنی غرض در لغتنامه دهخدا
غرض [ غ َ رَ ] ( ع مص ) تافتگی و اندوهناکی. به ستوه آمدن: غرضه منه ؛ ضجر منه و مل َّ، یقال : غرض بالمقام، تنگ دل شدن و ستوه شدن، دلتنگ و ملول شدن.
|| شوق، آرزومند گردیدن، یقال: غرضت الیه: ای اشتقت، قال الاخفش تفسیرها: غرضت من هؤلاء الیه، آرزومند شدن || شیفته شدن، دلباخته عشق شدن.
|| ترسیدن، تافتگی کردن: غرض من فلان: خاف || غرض بینی: رسیدن بینی به آب قبل از لب موقع آب خوردن || ( اِ ) نشانه ٔتیر، ج اغراض، هدفی که به آن تیر اندازند، هدف و نشانه، نشان، آماج.
آماجگاه، برجاس، تکوک، چنگال، نموک، بوته، بکوک، تلوک، دفک: تیر تدبیر او بر واسطه غرض نشست، اما میخواست تا پسر چون پدر مطعون السنه بشر نشود و غرض سهام ملام بندگان باری تعالی نگردد || خواست و آهنگ، یقال: فهمت غرضک: ای ارادتک و قصدک.
مجازاً مطلب و مقصود و حاجت، خواست، مراد، مقصود، قصد. غایتی که رسیدن بدان را خواهند، خواسته، منظور.
|| رأی و عقیده || منفعت، کار، چیزهای مهم: اغراضه کاغراضی: یعنی منافع او برای من مثل منافع خودم است. استفاده ای که از کاری در نظر دارند، خواهشی نهانی بیشتر به قصد انتفاع خود.
– غرض خفی: کینه و بدخواهی نهفته و پوشیده.
|| ضربه، ضربت || عمل || کاری که متناسب باکسی باشد || طرفداری: نفع طلع من غرضه ؛ یعنی کار را به نفع کسی به انجام رسانید. فلان من غرض فلان: ای من حزبه یتعصب له || کاری که آن را با کسی مورد بحث قرار میدهند.
|| کاری که راجع به منافع عمومی یا خصوصی باشد: قضی اغراضه: کارهای وی را انجام داد. || شغل، مأموریت: اترجاک تقضی لی حاجة او غرضاً: یعنی خواهش می کنم شغلی و مأموریتی برای من انجام بدهید || اشتغال خاطر، دل واپسی || سبق الظن، عقیده بی مطالعه، عقیده باطل || روبرو: بالغرض || رازداری و محرمیت || بدلخواه: علی غرضه || آنچه فعل فاعل به سبب آن انجام میگیرد.
واژه غرض در اشعار فارسی
رزبان برزد سوی رز گامی را
غرضی را و مرادی را و گامی را منوچهری
بود آن همگان را غرض و مصلحت خویش
این را غرض و مصلحت شاه جهان است منوچهری
که شناسد که چیست از عالم
غرض کردگار فرد غفور ناصرخسرو
سخن حجت بشنو که مر او را غرضی
نیست الا طلب فضل خداوند و رضاش ناصرخسرو
به علم بر غرض گردش فلک بررس
اگر به کوته قامت همی برو نرسی ناصرخسرو
غرض آن بود تا نخست مرا
فهم گردد ز شاعری اسرار.
مسعودسعد
غرض مدح ومحمدت بودی
وز پی حمد و مکرمت زادی.
مسعودسعد
بُوَد زبانی و هستت صدف زمانه ، بلی
تو بوده ای غرض از گوهر بنی آدم
مسعودسعد
هیچ دانی غرض از اینها چیست
هر که خندید بیش بیش گریست سنائی
از جاه تو و مال تو در دهر کسی نیست
ناکرده به حاصل غرض جاهی و مالی سوزنی
بی غرض پند همچو قند بود
با غرض پند پایبند بود سنائی
غرض ورزی در لغتنامه دهخدا
غرض ورزی. [ غ َ رَ وَ ] ( حامص مرکب ) غرض ورزیدن، غرض رانی، اعمال غرض، به کار بردن غرض. رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود.
غرض ورزی در لغتنامه معین
( ~ وَ ) [ ع – فا ] (حامص) به کارگیری نیت های کینه جویانه، دوری از انصاف و بی طرفی.
غرض ورزی در لغتنامه عمید
به کار بردن غرض، غرض رانی، دشمنی.
غرض آمیز در لغتنامه دهخدا
غرض آمیز [ غ َ رَ ] ( ن مف مرکب ) آمیخته به غرض، آنچه همراه با غرض و سودجویی ودشمنی باشد. غرض آلود: و سخن هیچکس که غرض آمیز بودی قبول نکردی ( فارسنامه ابن البلخی ص 72 ).
هر نفسی کآن غرض آمیز شد
دوستیی دشمنی انگیز شد نظامی
معنای غرض داشتن لغتنامه دهخدا
غرض داشتن. [ غ َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) قصد داشتن. مراد و مقصود داشتن. || کینه داشتن، با غرض بودن، سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن با کسی.
موارد پیشنهادی
معنی غرض چیست ?