حتما برای شما هم پیش آمده است واژه ستوده را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (ستوده یعنی چه ? ).
Table of contents
معنی ستوده
مترادف و معادل واژه ستوده:
- پسندیده
- حمید
- محمود
- مستحسن
- مقبول
- مدح شده
- تمجید شده
- ستایش شده
تلفظ: | /sotude/ |
متضاد ستوده: | نکوهیده |
جمع ستوده: | ستودگان |
معنی اسم ستوده: | آن که او را ستوده اند، ستایش شده، ( صفت مفعولی از ستودن ) |
ستوده به انگلیسی: | priaseworthy laureate hallowed praiseworthy |
ستوده به عربی: | جدیر بالاحترام شریف نموذجی |
(سُ دِ ) (ص مف . ) مدح شده ، ستایش شده .
۱. مدح کرده شده، ستایش شده.
۲. پسندیده.
معنی ستوده در لغتنامه دهخدا
ستوده [ س ُ / س ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) مدح کرده شده یعنی کسی که او را مدح کنند و نیکویی او را بگویند، صفت کرده شده، به نیکویی ذکر شده، محمود، ممدوح، مدح کرده شده، نیک، نیکو :
ستوده تر آنکس بود در جهان
که نیکش بود آشکار و نهانفردوسی
همه سربسر نیکخواه توایم
ستوده بفرّکلاه توایم.فردوسی
ستوده پدر خویش و شمع گوهر خویش
بلندنام و سرافراز در میان تبار.فرخی
ستوده بنام و ستوده بخوی
ستوده بجام وستوده بخوان.فرخی
ادیب وفاضل و معاملت دان بود با چندین خصال ستوده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382 ). ما پیران اگر عمری بیابیم بسیار آثار ستوده خواهیم دید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ). ستوده آن است که قوت آرزو و قوت خشم در طاقت خرد باشد. ( تاریخ بیهقی ).
اگر چه مارخوار و ناستوده ست
عزیز است و ستوده مهره مارناصرخسرو
وَاندر جهان ستوده بدو شهره
دانا بسان کوکب سیارهناصرخسرو
هست در چشم عالمی مانده
نقش آن پیکر ستوده هنوز.خاقانی
و آنگاه این شراب ستوده آنوقت بود که تلخ بود و خوش طعم بود. ( هدایة المتعلمین ).
– ستوده خصال: پسندیده خصال. نیکو خصال :
پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفو
نیکو دل و ستوده خصال و نکوشیَمفرخی
نه دیر بود که برخاست آن ستوده خصال
برفت و ناقه جمازه را مهار گرفتمسعودسعد
ملاحظه و ارادت اعمال این پادشاه دین ستوده خصال واضح و لایح همی گردد ( حبیب السیر ).
– ستوده سخن: خوش صحبت. نیکوبیان :
بسخن گفتن آن ستوده سخن
نرم گرداند آهن و پولادفرخی
– ستوده سیر: نیکو خصال :
درگه پادشاه روز افزون
درگه خسرو ستوده سیرفرخی
روزی اندر حصار برهمنان
اوفتاد آن شه ستوده سیرفرخی
– ستوده شیم: نیکو خصال، ستوده سیر :
هر آنچه از هنر و فضل و مردمی خواهی
تمام یابی از آن خسرو ستوده شیم.
فرخی
– ستوده طلعت: نیکو صورت :
تو را همایون دارد پدر بفال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای.فرخی
– ستوده مآثر: شمه ای از مناقب و مفاخر این فرقه ستوده مآثر زیب زینت درافزود ( حبیب السیر ).
– ستوده مآل: نیکو انجام ( آنندراج ).
– ستوده هنر :
خسرو پر دل ستوده هنر
پادشه زاده بزرگ اورنگفرخی
خواجه سید ستوده هنر
خواجه پاک طبع پاک نژادفرخی
ستوده [ س ُ دَ ] ( اِخ ) تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب ( از ایلات خمسه فارس ) ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 ).
کلمات مرتبط
ستوده یعنی چه ?