فاطمه افشاریان شاعر، گوینده و مجری جوان صدا و سیما می‌باشد، وی از دوران نوجوانی فعالیت در زمینه ادبیات و اجرا را آغاز کرده است. در این صفحه بیوگرافی فاطمه افشاریان را مرور می‌کنیم.

فاطمه افشاریان فرزند شهید
نام نام خانوادگی:فاطمه افشاریان
تاریخ تولد:13 بهمن
سن فاطمه افشاریان:
محل تولد:تهران
پدر:شهید مجید افشاریان
تاریخ شهادت (۱۷ آذر ۸۷)
بیوگرافی فاطمه افشاریان

فاطمه افشاریان

من در دهه هفتاد به دنیا آمدم و این روزها شغل اصلی‌ام معلمی است. از همان ابتدا شیفته ادبیات بودم و در این رشته تا مقطع کارشناسی تحصیل کردم. در حال حاضر نیز در حال آماده شدن برای آزمون دکترای ادبیات هستم.

علاوه بر معلمی، در حال حاضر به عنوان مجری در برنامه صبحانه ایرانی شبکه دو و به عنوان مردم‌نگار فعالیت می‌کنم. همچنین سابقه سردبیری برنامه‌های تلویزیونی در صدا و سیما را نیز دارم. هرچند در حال حاضر به دلیل مشغله‌های کاری، حضور کمتری در رادیو دارم.

عکس کودکی فاطمه افشاریان
عکس کودکی فاطمه افشاریان

گرایش به ادبیات: از دبیرستان تا امروز

علاقه من به ادبیات از سال دوم راهنمایی، تحت تاثیر معلم دلسوزم، شکوفا شد. برخلاف سال قبل که هیچ تمایلی به این درس نداشتم، ناگهان دنیای شعر و داستان برایم جذاب شد و جرقه‌های نوشتن در من روشن گشت.

همزمان با این کشف تازه، دریچه‌ای دیگر به سوی ادبیات به رویم گشوده شد. اجرای بخشی از برنامه‌ی مشاعره دکتر اسماعیل آذر در شبکه‌ی آموزشی به من سپرده شد. این فرصت طلایی، استاد آذر را با سروده‌های من آشنا کرد و ایشان با قاطعیت، نغمه‌ی قریحه در وجودم را تشخیص دادند.

توصیه‌ی ایشان، دریچه‌ی دیگری به سوی ادبیات گشود. من که شیفته‌ی این دنیای پررمز و راز شده بودم، مسیر “زگهواره تا گور” را در پیش گرفتم و تا به امروز، ادبیات فارسی را چراغ راه زندگی خود قرار داده‌ام.

فاطمه افشاریان در سفر حج
فاطمه افشاریان در سفر حج

دوربین یا کتاب، دنیای من در نوجوانی

نوجوانی من سرشار از شور و هیجان بود، اما نه برای همه، فقط برای خودم! شیطنت‌های مرسوم آن دوران را به خاطر کار زیاد از دست دادم، اما فضای کار و کتاب را با جان و دل می‌خریدم چون عاشق هر دو بودم.

بخش زیادی از وقتم در رادیو می‌گذشت و مجذوب آن فضا بودم. کتاب هم یار همیشگی من بود و روزهایم را با ورق زدن صفحاتش سپری می‌کردم. مشتاقانه به دیدار اساتید می‌رفتم و از تجربیاتشان می‌آموختم.

نمی‌دانم واقعاً طعم واقعی نوجوانی را چشیدم یا نه، اما از وضعیت فعلی‌ام راضی هستم. با این حال، آرزو دارم روزی فرصتی پیش بیاید که بتوانم خدمات بیشتری به ادبیات کشورم ارائه دهم.

فاطمه افشاریان شعر
فاطمه افشاریان شعر

شاعر فاطمه افشاریان

علاقه‌ی شما به شعر از کجا نشأت گرفته است؟

از همان دوران کودکی به شعر و ادبیات علاقه داشتم. مادرم همیشه برایم شعر می‌خواند و من هم با اشتیاق گوش می‌دادم. کم کم خودم شروع به سرودن شعر کردم و این علاقه تا به امروز در من باقی مانده است.

عکس فاطمه افشاریان مجری
عکس فاطمه افشاریان مجری

چه چیزی در شعر برای شما جذاب است؟

شعر برای من نوعی بیان احساسات و اندیشه‌هاست. من می‌توانم با استفاده از کلمات، دنیای درون خودم را به تصویر بکشم و با مخاطبانم ارتباط برقرار کنم. شعر همچنین برای من تسلی‌بخش و آرامش‌دهنده است.

شما در حوزه‌های مختلفی از جمله مجریگری فعالیت دارید، اما خودتان را شاعر می‌دانید. چرا؟

شاعری برای من هویت اصلی‌ام است. من در هر زمینه‌ای که فعالیت می‌کنم، از شعر و ادبیات بهره می‌برم. حتی در زمان مجریگری هم سعی می‌کنم لحنی شاعرانه داشته باشم.

اگر قرار باشد برای مدتی طولانی به جایی سفر کنید، چه چیزهایی با خودتان می‌برید؟

دفتر شعر، قلم و یک عکس خانوادگی. شعر برای من همدم همیشگی است و بدون آن نمی‌توانم زندگی کنم. قلم وسیله‌ی بیان اندیشه‌های من است و عکس خانوادگی هم به من کمک می‌کند تا دلتنگی‌هایم را در سفر کم کنم.

انتخاب چادر

فاطمه افشاریان در پاسخ به چگونگی انتخاب حجاب خود، می‌گوید: “تصمیم نهایی برای حجاب با من بود، اما پدرم نقش مهمی در این مسیر داشت. به یاد دارم روزی که به سن تکلیف رسیدم، مرا صدا زد و گفت که دو راه پیش روی من دارم: می‌توانم چادر به سر کنم یا با رعایت حجاب اسلامی، پوشش دیگری را انتخاب کنم. او در نهایت تصمیم را به عهده‌ی من گذاشت.

من که علاقه‌ی زیادی به پدرم داشتم، از او پرسیدم که چه چیزی را برای من می‌پسندد؟ و پدرم با صراحت گفت که دوست دارد چادری باشم. من هم چادر را انتخاب کردم.

بدون شک، عاطفه عمیق بین من و پدرم مرا به این سمت سوق داد. اما بعد از انتخاب حجاب، شیرینی چادر به سر کردن و احساس شخصیت و امنیتی که حجاب برای من به ارمغان آورد، آنقدر دلچسب بود که هرگز آن را محدودیت نمی‌دانستم. در واقع، در تمام مراحل زندگی، چه از نظر تحصیلی و چه از نظر اجتماعی، موفق بوده‌ام.”

فاطمه افشاریان مجری بیوگرافی
فاطمه افشاریان مجری بیوگرافی
فاطمه افشاریان مجری صبحانه ایرانی
فاطمه افشاریان مجری صبحانه ایرانی

ذوق شاعری

ذوق شاعری در خون من است، میراثی که از پدرم به یادگار مانده است. با اینکه دیگر در کنارمان نیست (شهید شده اند)، اما روحیات من به شدت به او شباهت دارد. پدرم عاشق شعر و شاعری بود و آرزو داشت که من هم در این مسیر قدم بگذارم و لطافت طبع شاعرانه داشته باشم. مادرم نیز در عرصه نویسندگی، تحقیق و پژوهش فعالیت می‌کند، اما من حس می‌کنم که ذوق شاعری من حاصل همت پدر و پشتکار مادرم است.

اولین کسانی که اشعارم را می‌خوانند، اعضای خانواده‌ام، مادرم و برادرم هستند. آنها با کمال صراحت و بدون هیچگونه ملاحظه‌ای، نقد محتوایی و زبانی اشعارم را ارائه می‌کنند. بعد از آن، اشعارم را برای دوستان شاعرم و استادانم می‌فرستم.

فاطمه افشاریان مجری صدا و سیما
فاطمه افشاریان مجری صدا و سیما

اجرا یا شاعری ؟

از دیدگاه من، سرودن شعر و شاعری به مراتب دشوارتر از اجرای برنامه است. اجرا چارچوب‌ها و قواعد مشخصی دارد. در واقع، فردی که از صدای خوش، فن بیان مناسب و اعتماد به نفس کافی برخوردار باشد و بتواند بر اضطراب خود در مقابل مخاطب غلبه کند، می‌تواند به عنوان یک مجری موفق عمل کند. اما در مورد شعر اینگونه نیست. شاعری نیازمند زمینه‌ای ذاتی است و تا زمانی که فرد از این بستر خلاقانه برخوردار نباشد، نمی‌تواند به عنوان شاعری برجسته شناخته شود.

مجری برنامه زندگی با آیه ها
مجری برنامه زندگی با آیه ها
همسر فاطمه افشاریان
فاطمه افشاریان

گفتگو با حضرت آقا

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم
.
«بی‌گمان» را تقدیم کردم
و همین بهانه‌ی گفت‌وگوی ما شد
.
مشغول حال‌ و احوال کردن با دوستان بودیم که آقا وارد حسینیه شدند و محفل گرم ۶ساعته‌ی ما از همین‌جا آغاز شد.وارد شدندو سلام‌و احوال‌پرسی‌و لبخند‌و حرکت به سمت صندلی‌شان که کنارش یک میز کوچک گذاشته بودند که روی آن تعداد محدودی کتاب بود.
بدون فوت وقت عکاس‌ها و تصویر‌بردار‌ها مستقر شدند، آقای عرفان‌پور هم کنار حضرت آقا قرار گرفتند و اسم دو‌ سه نفر از آقایان شاعر را از روی کتا‌ب‌هایشان خواندند که برای تقدیم کتابشان خدمت آقا برسند.
درگیر تماشا و ذوق بودم که کتاب بعدی را برداشتند و از روی جلدش نام شاعرش را بلند صدا زدند‌:
خانم افشاریان!
و یک بار دیگر بلندتر:
خانم افشاریان کجا نشستند؟
دور و بری‌ها همه برگشتند سمت من
انگار زمان ایستاد
کارت‌ها و لوازم‌اضافی را انداختم بغل عاطفه و با‌سرعت خودم را به جایگاه رساندم، راه باز کردند تا به آقا برسم، نمیدانم آن‌ لحظه‌ها چه‌طور گذشت، چشم باز کردم و دیدم با آرامشی وصف‌نشدنی رو ‌به‌روی شخص اول کشور نشسته‌ام.
نمیدانستم چه باید بگویم، نه آمادگی داشتم نه حرف آماده، ولی او خودش با مهر همیشگی‌اش مسیر گفت‌وگو را پیش برد.
پیش رویشان نشستم و گفت‌وگوی پدر و دختری ما آغاز شد:
_سلام آقاجانم
+ سلام آقاجون
_ «بی‌گمانِ» من تقدیم به شما ، همین نمایشگاه کتابی که گذشت رونمایی شد، س.ر.د.ا.ر ق.ا.آ.ن.ی هم آمده بودند برای رونمایی، از همان موقع دوست داشتم یک نسخه‌اش هم تقدیم شما کنم.
+خیلی خوب، خیلی خوب، بله، میخونمش حتما، حتما میخونم، چه کار می‌کنید شما؟
_ در حال حاضر مجری شبکه دو ام آقا جان‌و …
(آفرین گفتند و تحسین و…
یک نفر از محافظین که نمیشناختمشان دست روی شانه آقا گذاشتند و گفتند: آقاجان ایشان فرزند شهید هم هستند)
+پدر شما شهید شدن؟
_‌بله آقاجان، از نیروهای ح.ا.ج ق.ا.س.م بودند، زمان حیاتشان آرزوی دیدار شما را داشتند ولی قسمت نشد، با خودم عهد کردم به جایی برسم که بتوانم شما را از نزدیک ببینم و سلام پدر را به شما برسانم.
+رضوان خدا بر ایشون، من کم توفیق بودم که ایشون رو ندیدم ، خدا شما رو حفظ کنه، مادر چه‌طورن؟
_شکر خدا، ایشان هم خیلی سلام رساندند
+سلام من رو برسونید بهشون، سلامت باشند ان‌شاءالله، همين يك فرزنديد؟
_ یک برادر هم دارم آقاجان، خانواده ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید
+خدا شما و مادر و برادرتون رو حفظ کنه و به شهید عزیز درجات عالی عنایت کنه
و این فقط بخشی از اون دقایق بود…
به عنایت کریم اهل‌بیت(ع)💚

شعرخوانی فاطمه افشاریان در محضر رهبر
شعرخوانی فاطمه افشاریان در محضر رهبر

بیوگرافی فاطمه افشاریان

کتاب شعر فاطمه افشاریان
کتاب شعر فاطمه افشاریان

اینستاگرام فاطمه افشاریان

برای مشاهده پیج فاطمه افشاریان در اینستاگرام، بر روی لینک زیر کلیک کنید:

https://www.instagram.com/fatemeh_afsharian

فاطمه افشاریان
فاطمه افشاریان

شعر فاطمه افشاریان

باز هم دور یکدگر جمعند

در حسینیه بچه های محل

وقتِ دیگر نمانده، نزدیک است

موعد فاطمیه اول

صبح زود است و آمدند اینجا

آب و جارو کنند هیئت را

در هیاهوی آن نفهمیدند

گردش بی امان ساعت را

همه بودیم راضی از اینکه

ساده از فاطمیه نگذشتیم

بعد نصب سیاهی هیئت

شب رسید و به خانه برگشتیم

سایه شوم کرکسی آن شب

رد شد از روشنایی مهتاب

تو در آن سوی مرزها بیدار

ما در این سوی مرزها در خواب

از گلوی مناره های شهر

می رسد باز هم صدای اذان

صبحگاهان کبوتری آمد

از دیار عراق نامه رسان

خبر آورد: حاج قاسم رفت

خبر رفتنش جهانی شد

خبر آمد به کاظمی پیوست

خبر آمد که آسمانی شد

لاله روییده باز هم از خاک

بین آتش میان گرد و غبار

از دل آسمان ندا آمد:

السلام علیک یا سردار !

روز تشییع پیکرت هر شهر

از تو سهمی برای خود می خواست

همه در سوگ تو عزادارند

همه جا محفل عزا برپاست

کاظمین و قم و خراسان و

کربلا و نجف، چه غوغایی …

راست می گفت مادرم، سردار!

تو امیر تمام دل هایی

تو تمام عراق و ایران را

با حضور خودت صفا دادی

همه ی شهرها ولی یک سو

چه صفایی به کربلا دادی

دست تو جلوه ای از عاشورا

از علمدار دشت خون، عباس

ای عمو جان دختران شهید

ای عموی همیشه با احساس

بعد از امروز نام کرمان هم

می رود جزو هفت شهر عشق

به دیارت خوش آمدی سردار

قهرمان حماسه های دمشق …

صدر اخبار ما به زودی ها

رجعت قهرمان ایرانی

میرسد با ظهور حضرت عشق

لشگر قاسم سلیمانی

فاطمه افشاریان

برنامه های فاطمه افشاریان
برنامه های فاطمه افشاریان
حج فاطمه افشاریان
حج فاطمه افشاریان

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.9 تعداد آرا: 81

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir