شاید شما هم در مورد نوشتن حاضر یا حاظر دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( حاضر یا حاظر ؟ )

معنی حاضر
کلمه « حاضر » هم خانواده « حضور » میباشد ، و معانی آن عبارت است از :
- زمان حال
- شهرنشین
- در دسترس
- حی، شاهد
- موجود، آماده
- فراهم
- مهیا
- دردسترس
- مستعد
- اکنون
- آماده
- باشنده
- پیدا
- فراهم
نکته اول : حاضر املای صحیح این کلمه میباشد ولی گاها به اشتباه « حاظر » نوشته میشود .
نکته دوم : حاضر از کلمه حضور هست نه ظهور .
متضاد واژه حاضر : غایب، نامهیا، نامستعد، گذشته، بادیه نشین
حاضر در لغتنامه دهخدا
لغت نامه دهخداحاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازحضور و حضارة. مقابل غائب.
شاهد. شهید. حضوردارنده.باشنده. عاهن. ج، حُضَّر، حاضرین، حضار، حضور. (منتهی الارب ) : فمن لم یجد فصیام ُ ثلاثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرةٌ کاملةٌ ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام… (قرآن 196/2). و بر همه کس لازم است ایستادن بحق او و وفا نمودن بعهد او دراین هیچ شک ندارم و ریب ندارم و فروگذاشت نمیکنم درباب او و بغیر او مایل نمیشوم و بر آنکه من دوست باشم دوستاران او را و دشمن باشم دشمنان وی را از خاص وعام و نزدیک و دور و حاضر و غائب و چنگ درزده ام در بیعت او به وفای عهد. (تاریخ بیهقی ).
بوالحسن عبداﷲ و عبدالجلیل را بخواندند و من نیز حاضر بودم. (تاریخ بیهقی ).
حاضران را بر وی [ حسنک ] رحمت آمد. (تاریخ بیهقی ). خواجه ٔ بزرگ و حاضران خطهای خویش نبشتند در معنی شهادت. (تاریخ بیهقی ).
کدخدا و خاصگانش را حاضر نمودند. (تاریخ بیهقی ).
نسخت بیعت و سوگندنامه رااستادم بپارسی کرده بود ترجمه ای راست چون دیبا… به رسول عرضه کرد و تازی بدو داد تا می نگریست و به آوازی بلند بخواند چنانکه حاضران بشنودند. (تاریخ بیهقی ).
شما که حاضرید اندر این که گفتم چه گوئید، همگان گفتند: آنچه خواجه ٔ بزرگ بیند و داند ما چون توانیم دید و دانست ؟ (تاریخ بیهقی ). با وی بنهاده بود… باید که وی اینجا بحاضر آید. (تاریخ بیهقی ).
چندان جامه و طرائف… و اصناف نعمت بود در این هدیه ٔ سوری که امیر و همه ٔ حاضران بتعجب ماندند. (تاریخ بیهقی ).
زبهر حاضر اکنون زبانت حاجب تست
زبهر غائب فردا رسول تو قلمست.ناصرخسرو
حاضر در لغتنامه معین
(ض ) [ ع . ] (اِفا.) 1 – آماده ، مستعد. 2 – موجود. 3 – کسی که در حضور است . مق . غایب .
معنی واژه حاضر در سایر منابع
- آماده، مهیا
- موجود
- [قدیمی] شهرنشین
- حاضر شدن: (مصدر لازم)
- آماده شدن
- حضور یافتن
- حاضرِ غایب: (تصوف) حالتی که شخص در مجلس و میان جمع نشسته اما هوش و حواسش جای دیگر است، خلسه، ربودگی: هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای / من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی۲: ۳۳۹)
- حاضر کردن : (مصدر متعدی)
- آماده کردن
- آوردن
- از بر کردن
- حاضر گشتن : (مصدر لازم).=حاضر شدن
حاضر به انگلیسی
English | فارسی |
to be present | حاضر بودن |
present , ready | حاضر |
spontaneous | حاضر جواب |
repartee , waggery | حاضر جوابی |
appear , to be present | حاضر شدن |
call the roll | حاضر غایبی |
prepare | حاضر کردن |
omnipresent | حاضر مطلق |
ubiquitous | همه جا حاضر |
forward | حاضر و آماده |