حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه پرخاشجوی را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( پرخاشجوی یعنی چه ? )
پرخاشجوی به فردی گفته میشود که با تنش ، نزاع و جنگ قصد تحمیل خواسته هایش را دارد . این افراد معمولا از منطق بسیار ضعیفی برخوردار هستند و همین منطق ضعیف باع میشود از راه تنش آفرینی اهداف خود را دنبال کنند .
پرخاشجویی : تمایل به برتری جویی اجتماعی و رفتار تهدیدکننده و خصمانه .
معنی پرخاشجوی در لغتنامه دهخدا
پرخاشجوی. [ پ َ ] (نف مرکب ) پرخاشجو. پرخاشخر. جنگجوی. جنگجو.تشنه ٔ جنگ. نزاع طلب. رزمجو. فتنه جوی. ستیزه جوی. هنگامه طلب. غوغائی. مُعربد. شرس. عربده جو :
بصد کاروان اشترسرخ موی
همه هیزم آورد پرخاشجوی
فردوسی
بیاورد آن جوشن و خود اوی
همی گفت کای شیر پرخاشجوی
فردوسی
چگونه فرستم ترا پیش اوی
که شاهی دلیر است و پرخاشجوی
فردوسی
فرنگیس را نیز کردند یار
نهانی بر آن برنهادند کار
که هر سه براه اندر آرند روی
نهان از دلیران پرخاشجویفردوسی
همی راند پرخاشجوی و دژم
کمندی ببازو درون شست خم
فردوسی
دو شیر ژیان چون دمور و گروی
که بودند گردان پرخاشجوی
فردوسی
چو از جنگ رستم بپیچید روی [ افراسیاب ]
گریزان همی رفت پرخاشجوی
فردوسی.دگرباره زد بر سر ترگ اوی
شکسته شد آن تیغ پرخاشجوی
فردوسی
سیاوش بدو گفت این خود مگوی
که تو مهتری شیر پرخاشجوی
فردوسی
رده برکشیدند از هر دو روی
برفتند گردان پرخاشجوی
فردوسی
برآشفت و نامش بپرسید اوی
چنین گفت کای مرد پرخاشجوی
فردوسی
مبارز همی کشته شد بر دو روی
همه نامداران پرخاشجویفردوسی
سپاهی ز گردان پرخاشجوی
ز زابل به آمل نهادند روی
فردوسی
دگرباشد او نیز پرخاشجوی
ببندد کشانش بیارد بروی
فردوسی
از انبوه ترکان پرخاشجوی
بسوی دهستان نهادند رویفردوسی
غمی شد دل مرد پرخاشجوی
بدانست کو را بدآمد بروی
فردوسی
سپهدار وگردان پرخاشجوی
به ویرانی دژ نهادند روی
فردوسی.
پرخاشجوی یعنی چه ?
معنی پرخاش
برای واژه پرخاش کلمات زیر را معادل دانسته اند :
- تشر
- توپ وتشر
- درشتی
- عتاب
- معاتبه
- واخواهی
- پیکار
- جنگ
- ستیزه
- غزا
- کارزار
- محاربه
- نبرد
- نزاع
متضاد واژه پرخاش : نوازش ، ملاطفت .
معنی پرخاش در لغت نامه دهخدا
پرخاش. [ پ َ ] (اِ) بمعنی خصومت و جنگ و جدال باشد و آنرا بعربی وغا گویند و خصومت زبانی را هم گفته اند. (برهان ). جنگ و جلب باشد به سخن و به کردار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). حرب و جنگ باشد به سخن و به کردار. (اوبهی ).
جنگ و خصومت و در فرهنگ ابراهیم شاهی به بای موحده آمده است. (غیاث اللغات ). جدل. نبرد. چالش. غزا. غزوة. ملحمه. محاربه. مقاتله. قتال.پیکار. آورد. کارزار. رزم. فرخاش. ناورد. هیجا. ستیز. ستیزه. عتاب. معاتبه. خشم. تشر. توپ :
فاش شد نام من بگیتی فاش
من نترسم ز جنگ و از پرخاش
طاهربن فضل چغانی (از صحاح الفرس ).
معنی پرخاش در فرهنگ فارسی عمید
پرخاش
- درشتی و تندی از روی خشم، عتاب: چو پرخاش بینی تحمل بیار / که سهلی ببندد در کارزار (سعدی: ۱۲۳).
- [قدیمی] جنگ وجدال، کارزار، پیکار.
پرخاش کردن: (مصدر لازم) :
- درشتی کردن، تندی کردن.
- سخن درشت گفتن.
- [قدیمی] پیکار کردن.
معنی پرخاش در لغتنامه معین
پرخاش(پَ) (اِ.)
- ستیزه ، پیکار.
- با سخنان درشت با هم ستیزه کردن .
پرخاش کردن (پَ. کَ دَ) (مص ل .)
- بحث کردن ، منازعه کردن .
- عتاب کردن ، درشتی کردن .
کلمه : | پرخاشجوی |
اشتباه تایپی : | \voha[,d ~voha[,d |
پرخاشجوی به انگلیسی : | aggressiveness obstreperousness hostility |
پرخاشجوی یعنی چه ?