حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه حلال را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( حلال یعنی چه ? )
حلال
واژه حلال از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است و کاربرد بسیار زیادی دارد . واژه حلال به دلیل کاربرد زیاد در مسائل دینی بسیار مهم میباشد .
کلمات معادل و مترادف حلال :
- جایز
- روا
- شایست
- مباح
- مجاز
- مشروع
- بوریا | حل کننده
- گره گشا
- گشاینده
- آنچه خوردن یا نوشیدن آن رواست
- بازکننده عقده
متضاد حلال : حرام .
- روزی حلال : درآمدی است که در چهارچوب قوانین شرعی کسب شده و در آن حقوق خدا مانند : خمس و زکات رعایت شده باشد و همچنین حق الناسی در آن نباشد . در روایات به اهمیت کسب روزی حلال اشاره شده است .
- حلال ( اسلام ) : مفهومی در فقه اسلامی .
- حلال ( محصولات غذایی ) : محصولات غذایی دارای برند حلال .
- حَلّال (شیمی) : مایعی که بخش عمدهٔ یک محلول را تشکیل می دهد .
ریشه کلمه حلال
حلال در لغت به معنای «باز کردن گره» است . به گفته علیاکبر قرشی، «حِل» به معنای حلال و استعاره ، از باز کردن و گشایش در چیزی است و حلال ، آن چیزی است که از ممنوعیت باز شده است .
حلال در مقابل حرام، به معنای آن چه که از نظر شرع و عقل، روا و جایز است. به بیانی دیگر ، آنچه که حکم حرمت از آن برداشته شده و انجام و ترکش موجب عقاب نمیشود.
معنی حلال در لغتنامه دهخدا
حلال. [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام. و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح. طیب. طیبه. (ترجمان القرآن ) :
می جوشیده حلال است سوی صاحب رای
شافعی گوید شطرنج حلال است بباز
می و قمار و لواطه بطریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز …ناصرخسرو
ترا ملامت رندان و عاشقان سعدی
دگر حلال نباشد که خود بلغزیدی
سعدی
حلالش باد اگر خونم بریزد
که سردر پای او خوشتر که بر دوش
سعدی
بسمل چرا حلال شد و مرده چون حرام
این ز ابتدا نبود کنون بانتها شده ست
ناصرخسرو
در چشم همت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار
سوزنی
چو شیر مادر خون پدر حلال کنی
بگاه کینه اگر دست برپدر یابی
کمال اسماعیل
حلال یعنی چه ?
عبارت های ترکیبی واژه حلال
حلال خوار : مشروع و مباح خوار: مردار بسگان رسید و حلال بحلال خواران. (تذکرة الاولیاء). – || کناس در محاوره ٔ هندیان.
حلال خور : مال مشروع خور. – || کناس.
حلال خواری : چیز حلال و مباح خوردن : اعتمادی زیادت از حد برحلال خواری و کم آزاری او کردند. (المضاف الی بدایع الازمان ).
حلال داشتن : حلال شمردن .
دوستی با تو حرام است که چشمان خوشت
خون عشاق بریزند و حلالش دارند
سعدی
حلال زادگی : پاک زادی .
حلال زاده : پاک زاده. پاک زاد. خلف الصدق.
ولد حلال. مقابل ِ حرام زاده :
بزرگوار جهان خواجه ٔ بلند نسب
خنک روان پدر زین حلال زاده پسر
فرخی
حلال شدن : روا شدن. مباح شدن. حل. (تاج المصادر بیهقی ) :
بسمل چرا حلال شد و مرده چون حرام
این زابتدا نبود کنون بانتها شده ست
ناصرخسرو
بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب
بوالعجب آنکه خون من برتو چرا حلال شد
سعدی
حلال کردن ؛ جایز گردانیدن. مباح گردانیدن.
بحل کردن :
من حلاش کردم ار خونم بریخت
من همی گفتم حلال او می گریخت
مولوی
گفت کابین و ملک و رخت و جهیز
همه پاکت حلال کردم خیز
سعدی
ای خضرحلالت نکنم چشمه ٔ حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیده ست
سعدی
جماعتی که نظر راحرام میدانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
سعدی
|| سربریدن حیوان مأکول اللحم. کشتن بوجه شرعی حیوانی را.
ادامه عبارت های ترکیبی واژه حلال
حلال گر ؛ محلل :
سوگند چون خوری به طلاق سه گانه خور
تا من شوم حلال گر آن مطلقه.سوزنی.رجوع به محلل شود.
حلال گشتن : حلال شدن :
ای روزگار چونکه نویدت حلال گشت
ما را و گشت مال حلالت همی حرام
ناصرخسرو
حلال گوشت : حیوانی که گوشت آن حلال و خوردنش رواست.
حلال وار و حلال واری : (اصطلاح بازاریان ) بصورت حلال. بطور حلال : گویند: حلال واری و حلال وار تومانی ده شاهی نفع ماست.
سیم حلال :
داری دو کف دو کفه ٔ شاهین مکرمت
بخشندگان سیم حلال و زر عیار
سوزنی
|| کسی که از احرام بیرون آمده باشد. (از منتهی الارب ). و نگویند حال ّ اگر چه موافق قیاس است. (منتهی الارب ).
|| (اِ) در تداول عوام ، شوی. زوج.
|| زن. زوجه. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| مصطکی ، و آن صمغی باشد که علک رومی خوانند. (برهان ).
|| نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین ).
|| (مص ) حلال شدن. (ترجمان عادل ). روا شدن.
|| از حرام بیرون آمدن. (ترجمان عادل ).
|| ماههای حلال تمام ماههای سال است بجز ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب.
حلال. [ ح َل ْ لا ] (ع ص ) بسیار گشاینده ٔ گره. (غیاث ).
– حلال مشکلات ؛ مشکل گشای. بسته گشای.
|| فروشنده ٔ روغن کنجد. (غیاث ). حلال یعنی چه ?
حلال. [ ح ُل ْ لا ] (ع ص ) ج ِحال ّفرودآیندگان. (منتهی الارب ). رجوع به حال شود.
حلال. [ ح ِ ] (ع اِ) مرکبی است زنان را. || متاع پالان شتر.(منتهی الارب ). متاع الرحل. (اقرب الموارد). || گروهی از مردم که بجایی فرودآمده باشند. || ج ِ حُلَّه. (منتهی الارب ). رجوع به حلة شود.
پایان معنی حلال در لغتنامه دهخدا .
معنی حلال در لغتنامه معین
حلال(حَ لّ) [ ع . ] (ص .) ۱ – بسیار گشاینده . ۲ – ماده ای که مادة دیگر را در خود حل کند.
(حَ) [ ع . ] (ص .) روا، جایز، شایست .حلال زاده(حَ. دِ) [ ع – فا. ] (ص مر.) فرزندی که انعقاد نطفة وی به طریق مشروع انجام گرفته باشد. مق . حرام زاده .حلال کردن(حَ. کَ دَ) [ ع – فا. ] (مص م .)
۱ – جایز شمردن . ۲ – بخشودن ، گذشت کردن .سحر حلال(س رِ حَ) [ ع . ] (اِمر.) کنایه از : کلام موزون فصیح .
کلمه : حلال اشتباه تایپی : pghg آوا : halAl نقش : صفت
معنی حلال در فرهنگ عمید
حلال:
۱. [جمعِ حُلَّة] = حُلّه
۲. [جمعِ حِلَّة] = حِلّه
۱. گشاینده، حل کنندۀ مشکلات.
۲. (شیمی) ماده ای که مادۀ دیگر را در خود حل می کند، مانند آب و الکل.
آنچه که خوردن، نوشیدن، یا انجام دادن آن به حکم شرع روا باشد، روا، جایز، مباح.
حلال خور : کسی که از مال حرام پرهیز می کند.
حلال زاده : کسی که پدر و مادرش به طریق مشروع با هم ازدواج کرده باشند، فرزندی که از ازدواج شرعی به دنیا آمده است.
حلال یعنی چه ?
روز جهانی حلال
مؤسسه جهانی حلال در سال ۲۰۰۷میلادی جهت گسترش فرهنگ حلال تأسیس شد . این مؤسسه در حوزه های صنایع و مواد غذایی، دارویی و آرایشی، رستوران و هتل ها، گردشگری ، ورزش و بازرگانی حلال فعالیت میکند .
همچنین به پیشنهاد چند کشور اسلامی و به دستور مؤسسه جهانی حلال، روز ۱۷ رمضان به عنوان روز جهانی حلال نامیده شده است. بنا به گزارش پایگاه خبری حلال جهانی ، به جهت اینکه در ۱۷ رمضان آیه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلًا طَيِّبًا؛ ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید.» نازل شده، این روز به روز جهانی حلال نامگذاری شده است.
حلال یعنی چه ?
حلال شیمیایی
حَلّال (solvent) ماده ای که ماده ای دیگر را در خود حل می کند. (محلول). حلال ها اکثرا مایع اند . هر چند رایج ترین حلال آب است، در تداول عامه، اصطلاح حلال به مایعاتی آلی با نقطۀ جوش پایین اطلاق می شود که استفاده از آنها در مکان بسته مضر و خطرناک است و ممکن است موجب مشکلات تنفسی، کبدی یا اختلالات عصبی شوند.