شاید شما هم در مورد نوشتن تاق یا طاق دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( تاق یا طاق ? )
املای صحیح این عبارت « تاق » میباشد و نوشتن و تلفظ آن به صورت « طاق » اشتباه است .
در گذشته این واژه به صورت « طاق » نوشته میشد مانند « طهران / تهران » یا « باطری / باتری » اما امروزه نوشتن فارسی آن باید به صورت « تاق » باشد .
تاق
تاق، که واژهای عربینویس شده از تاک میباشد . به نوعی سقف در ساختمان ها گفته میشود که در آن قوس های زیبایی وجود دارد .
مترادف تاق:
- سقف منحنی
- فرد
- لنگه
- تنها
- تا
- مانند
- مثل
- نظیر
- تاغ
- تاک
- تاقچه
متضاد تاق : جفت .
/tAq/
معنی تاق در لغتنامه دهخدا
تاق. (اِ) تاغ. (فرهنگ نظام ). تاغ است و آن هیزمی باشد که آتش آن بسیار بماند. (برهان ). رجوع به تاخ و تاغ و لسان العجم شعوری و فرهنگ نظام شود.
|| در لهجه ٔ گناباد خراسان تاک را گویند.
تاق.(اِخ ) ابن اغوزخان فرزند کهتر اغوزخان ، از آباء سلاطین ترک است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 9 شود.
تأق. [ ت َ ءَ ] (ع مص ) پر شدن مشک از آب. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پر شدن مشک. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
|| اندوهناک گردیدن.
|| پرخشم شدن. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تأق فلان ؛ سرشار شدن وی از خشم یا اندوه و شتافتن وی ببدی. (از قطر المحیط).
تأق مرد؛ سرشار شدن وی از خشم و غیظ و شتافتن وی. و از امثال عرب است : انت تئق و انا مئق و کیف نتفق ؛ تو شتاب ببدی داری و من شتاب بگریه ، و مثل را در موردی آورند که دو تن توافق اخلاقی نداشته باشند. (از اقرب الموارد). و رجوع به تَئِق شود.
تاق ( اسم ) :
۱- درختچه ای از تیر. اسفناجیان دارای برگهای مثلثی شکل و گلهای خوشه یی که در حدود ۱٠ گونه از آن در ایران و دیگر ممالک آسیا و آفریفا و اروپا شناخته شده .
۲ – بداغ .
۳ – زیتون تلخ .
معنی تاق در لغتنامه معین
تاق(اِ.) نک تاغ .
کلمه : تاق اشتباه تایپی : jhr آوا : tAq نقش : اسم
تاق در جدول کلمات
سقف قوسی = تاق .
لباس اتاق عمل = گان .
معنی طاق
معادل و مترادف طاق :
- درگاه
- سقف
- رف
- طاقچه
- رواق
- آسمان
- فلک
- سپهر
- ایوان
- انحنا
- خمیدگی
- قوس
- وتر
- تاق
- تک
- تنها
- فرد
- یگانه
- یکتا
- ردا
- طیلسان
- تا
- لنگه
- تاک
- رز
- مو
- زیتون
- دست
- طاقه
متضاد واژه طاق : جفت
معنی طاق در لغتنامه دهخدا
طاق. (اِ) سقف محدب. آسمانه. درونسو یا جانب انسی سقف. سقفی چون خرپشته کرده. عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) :
به یک دست ایوان یکی طاق دید
ز دیده بلندی او ناپدیدفردوسی.
معنی طاق در لغتنامه معین
طاق[ معر. ] (ص .) :
۱ – فرد.
۲ – یکتا، بی مانند.
(اِ.) ۱ – تاک ، مو.
۲ – درختی که شاخه نداشته باشد.
[ معر. ] (اِ.) :
۱ – سقف ، سقف محدب .
۲ – طیلسان ، ردا.
۳ – دست ، طاقه .
۴ – رف ، طاقچه .طاق باز(ق مر.) (عا.) ستان بر پشت .
طاق نما(نَ یا نُ) (اِمر.)
۱ – ایوانی کم عرض که در جلو اطاق سازند.
۲ – نمای دیوار به صورت طاق که عرض و پهنایی نداشته باشد.
طاق و طارم(قُ رُ) (اِمر.) = طاق و طرنب . طاق و ترنب .
طاق و ترم : کروفر، طمطراق ، فر و شکوه .
کلمه : طاق اشتباه تایپی : xhr آوا : tAq نقش : اسم
معنی طاق در فرهنگ عمید
طاق= تاغ
۱. سقف قوسی شکل که با آجر بر روی اتاق، درگاه، پل، یا جای دیگر می سازند: بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرود آید یا قبله کج آید (سعدی: لغت نامه: طاق).
۲. خمیدگی محراب، کمان، ابرو، و مانند آن.
۳. طاقچه.
۴. [قدیمی] آسمان.
۵. [قدیمی] = طیلسان
۶. [قدیمی] ایوان.
۷. [قدیمی] طاقه، توپ: چند طاق جامه.
- طاق ابرو: [مجاز] خمیدگی ابرو، هلال ابرو، کمان ابرو.
- طاق ازرق: [قدیمی، مجاز] آسمان.
- طاق خضرا: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق طارم: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق فیروزه: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق کُحلی: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق لاجوردی: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق مقرنس: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق مینا: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق نصرت: چوب بست و آذین بندی شبیه طاق که در جشن ها یا هنگام ورود پادشاهان به شهری برپا می کنند.
- طاق نیلوفری: [قدیمی، مجاز] = * طاق ازرق
- طاق وطرم: (اسم مصدر) ‹طاق وطرنب، طاق وترنب، طاق وطارم، طاق وطرنبین› [قدیمی، مجاز] کرّوفر و خودنمایی، فروشکوه، طمطراق: خلق را طاق وطرم عاریتی ست / امر را طاق وطرم ماهیتی ست ـ از پی طاق وطرم خواری کشند / بر امید عز در خواری خوشند (مولوی: ۲۳۴).
رنگ ها به زبان عربی همراه تلفظ
- ۱. [مقابلِ جفت] فرد.
- ۲. یکتا، بی مانند: صاحب هنری به مردمی طاق / شایسته ترینِ جمله آفاق (نظامی۳: ۳۸۴).
- ۳. [قدیمی] تک، تنها.
اشتباه محض شما درست دقیقا همینجاست. «طاق» درست است، نه «تاق».