شاید شما هم در مورد نوشتن مشغول الذمه یا مشمول الذمه دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب معنی هر واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( مشغول الذمه یا مشمول الذمه ? )
املای صحیح « مشغول الذمه » میباشد ، و « مشمول الذمه » املای اشتباه است .
مَشغولُ الذِّمِّه
معنی مشغول الذمه
این اصطلاح از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است . مشغول الذمه یعنی مدیون کسی بودن ، حق کسی بر گردن آدم باشد و…
مشغول الذمه :
- کسی که تعهد خود را انجام نداده است .
- کسی دین خود را نپرداخته است .
- کسی که تعهد خود را بجای نیاورده .
مثال :
مشغول الذمه ای اگر غیر از این را به محمود گفته باشی .
اشتباه تلفظ کردن این اصطلاح تقریبا در مورد هیچ کلمه و اصطلاحی به این میزان دامنه و گسترش ندارد و میتوان گفت هر کس هرطور راحت است این اصطلاح را تغییر داده است . برخی از رایج ترین اشتباه تلفظ کردن عبارت مشغول الذمه :
- مشمول الذمه
- مشغول زومه
- مشغول الزمبه
- مشمول الضمنه
- مشغول ذنبه
- مشغول الزونبه
- مشمول الزمره
- مش غول الزمنبه
متضاد مشغول الذمه : بریئ الذمه .
معنی مشغول الذمه در لغتنامه دهخدا
مشغول الذمه. [ م َ لُذْ ذِم ْ م َ / م ِ ] (از ع ، ص مرکب ) کسی که تعهد خود را به جای نیاورده و دین خود را نپرداخته باشد. که ذمه ٔ وی مشغول باشد. مدیون. مقابل بری ءالذمه.
معنی مشغول الذمه در لغتنامه معین
مشغول الذمه(مَ لُ ذِّ مَُ) [ ع . ] (ص مر.) مدیون ، کسی که دین خود را اداء نکرده باشد.
مشغول الذمه در فرهنگ عمید
مشغول الذمه کسی که دینی بر عهده دارد.
کلمه : مشغول الذمه اشتباه تایپی : lay,g hgbli
معنی ذمه
مترادف و هم معنی ذمه:
- تقبل
- ضمان
- ضمانت
- عهده
- کفالت
- پیمان
- عهد
- زینهار
- تاوان
- پیمام
- برگردن
معنی ذمه در لغتنامه دهخدا
ذمت. [ ذَ ] (ع مص ) دیگرگون و متغیر و لاغر گردیدن. دیگرگون و متغیر شدن. لاغر گردیدن.
ذمة. [ ذِم ْ م َ ] (ع اِ) کفالت. ذِمامَت. دَمامَت.
|| عهد. پیمان. (ادیب نطنزی ). اِل. امان : به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتونتاش گریخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 342).
|| حرمت. (مهذب الاسماء). ملحة.
|| زینهار. (ادیب نطنزی ). زنهار. (مهذب الاسماء). ذمَّةالمسلمین واحدة؛ یعنی مسلمانان در کار ذمه چون یک تن باشند، که هرگاه یکی از آنان کسی را امان داد هرچند فرومایه تر کس از مسلمانان باشد همه ٔ مسلمانان او را امان داده باشند.
|| پذرفتاری.ضمان.
|| زنهاری. (دستوراللغة نطنزی ). زینهاری. (دهار). مردم با عهد و پیمان. (منتهی الارب ).
ذمة. [ ذَم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) بئرٌ ذَمَّة؛ چاه اندک آب. (مهذب الاسماء). چاه کم آب.
|| چاه بسیارآب. چاه پرآب. (از اضداد است ). ج ، ذِمام.
ذمة. [ ذَ م َ ] (ع مص ) (شاید معرب از دمه ٔ فارسی ) سخت شدن گرما. سخت شدن گرما بر مرد.
ذمه. [ ذَ م َه ْ ] (ع مص ) دمه. ذَمِه َ الحَرﱡ؛ سخت شد گرما.
|| ذَمِه الرّجل بالحرّ؛ سخت شد گرما بر مرد.
من فکر میکردم مشمول الذمه درسته
ممنون که ما رو روشن کردید