حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه اظهار نظر را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید ، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( اظهار نظر یعنی چه ? )
فهرست مطالب
معنی اظهارنظر
مترادف و معادل « اظهار نظر » :
- بیان عقیده
- نظر دادن
- بازگویی دیدگاه
- علنی کردن عقیده
- آشکار کردن دیدگاه
تلفظ اظهار نظر :
هم خانواده اظهار :
- اظهارات
- اظهارتشکر
- اظهارداشتن
- اظهارکرد
- اظهارکردن
- اظهارنامه
- اظهارنظر
- اظهاريه
اشتباه تایپی: hzihv kzv ;vnk
/~ezhArenazar/
اظهار نظر یعنی چه ?
اظهار نظر به انگلیسی
English | فارسی |
---|---|
observation pronouncement remark | اظهار نظر |
advise comment judge | نظر دادن |
opinion view standpoint suggestion viewpoint | نظر |
waiver | صرف نظر |
view | نظر افکندن |
bighearted | نظر بلند |
poll | نظر خواهی |
outlook point of view slant standpoint tendency viewpoint | نقطه نظر |
solidarity | اتفاق نظر |
difference disagreement friction | اختلاف نظر |
اظهار نظر به عربی
متن اصلی | معنی |
---|---|
تقييم | اظهارنظر |
مجاهرة لرأي | اظهارنظر |
ملاحظة | اظهارنظر |
أبدى رأياً | ابراز اظهارنظر كرد |
اربط | اظهارنظر شديدوتند |
اظهار نظر یعنی چه ?
اظهار یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه اظهار :
- ابراز
- ادا
- اشعار
- اعلام
- بیان
- تبیین
- تقریر
- اعتراف
- اقرار
- آشکار نمودن
- نمایاندن
- پدیدار کردن
- گفتن
- بازگو نمودن
«اظهار» در لغت به معنای بیان و آشکارکردن، و در اصطلاح علم تجوید عبارت است از اخراج هر حرفی از مخرجش، بدون رعایت غنه (بدون اخفا)، یا اعطای حق حروف و اخراج آنها از مخرج خاص شان.
متضاد واژه اظهار: انکار .
/~ezhAr/
معنی اظهار در لغتنامه دهخدا
اظهار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ظُهر. ( از اقرب الموارد ).
اظهار. [ اِ ] ( ع مص ) آشکارا کردن. ( ترجمان ترتیب عادل ص 14 ) ( مؤید الفضلاء ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن. ( فرهنگ نظام ).
فاش کردگی. آشکارکردگی. ( ناظم الاطباء ). پیدا کردن. ( غیاث از منتخب ). بازنمودن. ( یادداشت مؤلف ).
ظاهر ساختن. علنی کردن. برملا ساختن. برملا کردن. نمودن. بنمودن. هویدا کردن. پدیدار کردن یا ساختن. پدید کردن. آشکار کردن امری را. ( از متن اللغة ) : ورودالرسول من بغداد و اظهار موت الخلیفة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289 ).
لیکن هوای تو به اظهار آن رخصت نمیداد. ( کلیله و دمنه ). و در فارسی اغلب با مصدرهای کردن و ساختن و داشتن و مانند اینها بکار می رود.
ترکیبات اظهار در لغتنامه دهخدا
– اظهار ادب کردن ؛ ادب نمودن. احترام کردن. احترام و ادب نشان دادن. و رجوع به اظهار و اظهار کردن شود.
– اظهار اشتیاق کردن ؛ علاقه نشان دادن به کسی یا چیزی. دلبستگی و شوق خویش نشان دادن.
– اظهار خصومت کردن ؛ دشمنی نمودن و دشمنی آشکار کردن.
– اظهار ساختن به کسی ؛ معالنه.
– اظهار سلطنت و جاه نمودن ؛ پنج نوبت زدن. دست نمودن.
– اظهار عجز ؛ نمودن ناتوانی. نشان دادن زبونی.
– اظهار کوتاهی کردن ؛ تقاصر. تکاؤل. ( منتهی الارب ). قصور نمودن. قصور و کوتاهی نشان دادن.
– اظهار مافی الضمیر ؛ افشای آنچه در دل نهفته باشد.
– اظهار مضمر ؛ نزد بلغا آن است که شعری گفته شودبر وجهی که از حروف کلامی مخصوص ، و یا از جمله حروف تهجی ، هرچه شخصی در ضمیر خود گیرد، چون مصراع مصراع یا بیت بیت آن شعر بخوانند و از آن شخص پرسند که آن حرف در اینجا هست یا نه ، و آن کس معین نماید معلوم شود که کدام حرف است ، موافق قاعده ای که مقرر کرده اند. مثال آنچه از کلام مخصوص حرفی در خاطر کنند .
– اظهار میل کردن ؛ ابراز علاقه کردن. میل نشان دادن. تمایل نشان دادن. و
– اظهار همدردی کردن ؛ شریک غم و اندوه کسی شدن. همدردی خویش را به کسی نمودن. غمخواری کردن.
ادامه معنی اظهار در لغتنامه دهخدا
|| توضیح دادن. توضیح و بیان.ابراز و افشاء.
بیان کردن. بازگفتن.بیان داشتن. بگفتن. گفتن : مادام که سخنی گفته نیامده است محل اختیار باقی است و پس از اظهار تدارک ممکن نگردد. ( کلیله و دمنه ). که این کتاب بر اظهار بعضی از آن مشتمل است.
– اظهار نظر کردن ؛
|| مطلع گردانیدن. واقف گردانیدن. اظهار کسی بر رازی ؛ مطلع ساختن وی را بر آن. مطلع و دیده ور ساختن کسی را.
|| پس پشت گردانیدن چیزی را یعنی فراموش کردن.
پشت سر نهادن. از یاد بردن حاجت کسی یا پشت سر نهادن به منظور ناچیز و بی اهمیت شمردن آن را.
|| چیره و غالب گردانیدن. چیره گردانیدن.
اظهار کسی بر دشمن وی ؛ چیره و غالب گردانیدن وی را. غالب گردانیدن .
|| در وقت نماز پیشین درآمدن. در وقت نماز پیشین شدن. ( زوزنی ). بوقت نماز پیشین رفتن.
|| در نیمروز درآمدن. در هنگام ظهر درآمدن.
|| سیر و حرکت کردن بهنگام نیمروز. در گرمگاه شدن و رفتن در آن.
در ظهر به جایی شدن. اظهار شتر؛ آمدن او در وسط روز یا در نیمروز.
|| صاحب ستور شدن.
|| از بر خواندن قرآن .
اظهار کسی بر قرآن ؛ از بر خواندن آن را.
|| اظهار کسی بر چیزی ؛ بالا بردن وی را بر آن.
|| اظهار کسی به فلان ؛ بالا بردن وی را بدان و بلند کردن قدر و پایه وی را.
|| نسیه.
|| تقریر و شهادت.
|| در تداول صرفیان و قاریان ( تجوید )، خلاف ادغام است یعنی فک و ترک ادغام و آن را بیان نیز نامند، چنانکه درصراح و شرحهای آن آمده است. هر گاه تنوین و نون ساکن به یکی از حروف ششگانه ا. غ. ح. خ. ع. ه. برسد اظهار واجب است و بایدبطور وضوح تلفظ شوند. ( از یادداشت مؤلف ).
اظهار. [ اِظْ ظِ ] ( ع مص ) فراموش نمودن.
اظهار کسی حاجت وی را؛ آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن.
معنی اظهار در لغتنامه معین
( اِ ) [ ع . ] =
- (مص م . ) پدیدار کردن .
- بیان کردن .
- آگاه کردن .
- ( اِ. ) قول ، گفتار.
- ج . اظهارات .
معنی اظهار در فرهنگ عمید
۱. آشکار کردن، پدیدار کردن.
۲. بیان کردن.
اشتباه تایپی: hzihv نقش: اسم آوا: /~ezhAr/
اظهار نظر یعنی چه ?
معنی اظهارنامه در لغتنامه دهخدا
اظهارنامه. [ اِ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) نوشته ای که افراد راجع به معاملات و تعهدات خود با طرف در آن اظهاراتی می کنند و بوسیله ای رسمی در ضمن ورقه مزبور ( اظهارنامه ) توسط اداره ثبت اسناد یا دفتر دادگاه ها به طرف ابلاغ می کنند.
برای اینکه اظهارنامه اثر قانونی مقصود را داشته باشد باید موعد مطالبه انجام دادن تعهد رسیده باشد. البته در صورتی که مندرجات اظهارنامه از ادب و نزاکت خارج باشد اداره ثبت و دفاتر دادگاهها میتوانند از ابلاغ آن خودداری کنند. ( از قانون آیین دادرسی مدنی ماده 709 و تبصره آن ).
معنی اظهارنامه در لغتنامه معین
( ~. مِ ) [ ع – فا. ] (اِمر. ) فرم مالیاتی ، فرمی که از طرف ادارة دارایی برای تعیین مالیات کسبه فرستاده می شود.
معنی اظهارنامه در فرهنگ عمید
هرگونه برگه ای که از طرف کسی یا اداره ای رسماً برای کسی فرستاده می شود و مطلبی را به او خاطرنشان می کند : اظهارنامه گمرکی، اظهارنامه مالیاتی.
بخاطر توضیحات کاملی که دادید سپاس
خوب بود .