شاید شما هم در مورد نوشتن غرفه یا قرفه دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم . ( غرفه یا قرفه ? )

املای صحیح این واژه « غرفه » میباشد و نوشتن به صورت « قرفه » نادرست است .
غرفه یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه غرفه :
- اطاق
- اطاقک
- بالاخانه
- حجره
- کلبه
- تیمچه
- اطاق یا قسمتی مجزا از یک سالن
جمع : غرف غرفات .
تلفظ غرفه :
/qorfe/
معنی غرفه در لغتنامه دهخدا
( غرفة ) غرفة. [ غ َ ف َ ]( ع اِ ) یکبار بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
اسم مرة از غَرف. ( تاج العروس ).
|| یکبار فریز کردن موی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| یکبار آب برداشتن به دست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غرفة. [ غ َ رَ ف َ ] ( اِخ ) ابن الحارث الکندی. صحابی است. ( منتهی الارب ).
کنیه وی ابوالحارث است. ساکن مصر و از صحابه پیغمبر و از روات بود. عبداﷲبن حارث ازدی و کعب بن علقمة از وی روایت کرده اند. وی در جنگ رده با عکرمةبن ابی جهل جنگید.( از الاستیعاب ص 517 ). رجوع به تاریخ مصر ص 102 شود.
غرفة. [ غ ُ ف َ ] ( ع اِ ) یک مشت آب. ج ، غِراف ، و هو اسم للمفعول لانک ما لم تغرفه لاتسمیه غرفة. ( منتهی الارب ).
به قدر یک مشت. ( غیاث اللغات ). یک کف دست آب برداشته. ( مجمل اللغة ). یک کف آب. ( ترجمان علامه جرجانی ).
آنچه از آب و یا امثال آن با کف دست برگیرند. مشت. حثی. جرعه. ( مهذب الاسماء ) : الامن اغترف غرفةً بیده. ( قرآن 249/2 ).
چون به پیش آب رسیدند دست به پشت اسب مالیدند و یک غرفه آب برگرفتند. ( قصص الانبیاء ص 143 ).
|| برواره. ( منتهی الارب ).
ادامه معنی غرفه در لغتنامه دهخدا
ج ، غُرُفات ، غُرَفات ، غُرفات ، غُرَف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
بالاخانه بر کنار بام. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
پرواره ؛ یعنی خانه بالا. ( دهار ). خانه بالایی. ( ترجمان علامه جرجانی ).
بالاخانه. برواره ؛ یعنی خانه کوچک بالای بام که در آن دریچه ها هرطرف باشد. حجره بر بام. پرواره. ( آنندراج ).
فرواره.( نصاب الصبیان ). علیة.
|| از لطائف اللغات معنی دریچه نیز مستفاد می شود. ( غیاث اللغات ). دریچه پنجره. ( از فرهنگ شعوری ).
|| در تداول امروز مطلق اطاق یاقسمی مجزا از سالنی : غرفه کشاورزی.
|| توک موی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . الخصلة من الشعر. ( اقرب الموارد ).
|| رسن گردن شتر که به گره سهل بسته باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ریسمان گردن شتر که به گره آسان گشای بسته باشند. ( ناظم الاطباء ). الحبل المعقود بانشوطة یعلق فی عنق البعیر. ( اقرب الموارد ).
|| آسمان هفتم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
السماءُ السابعة، کقوله : سَوّی ̍ فاغلق دون غرفةِ عرشه. ( اقرب الموارد ).
غرفة. [ غ ُ ف َ ] ( اِخ ) نام قصری در یمن.
غرفة. [ غ ُ ف َ ] ( اِخ ) الازدی. صحابی و از کوفیان بشمار است ، ابن سکن از طریق حرث بن حضیر از ابی صادق از غرفة الازدی روایت کند. وی از اصحاب صفه بود و همو بود که رسول اﷲ ( ص ) وی رادعا کرد و گفت : «اللهم بارک له فی صفقته ». بیشتر روات وی کوفیان و غالباً شیعه اند. ( الاصابة ج 5 ص 188 ).
غرفة. [ غ ُ ف َ ] ( اِخ ) ابن مالک الازدی ، برادر عبدالرحمن. همان عروةبن مالک است که در بعض کتب به تصحیف غرفة آمده است. ( الاصابة ص 197 ). رجوع به عروةبن مالک شود.
غرفة. [ غ ِ ف َ ] ( ع اِ ) هیأت آب به دست گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نوعی از برداشتن آب به دست. ( غیاث اللغات ).
|| نعل. ج ، غِرَف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نعل و کفش. ( ناظم الاطباء ).
معنی غرفه در لغتنامه معین
غرفه (غُ فِ ) [ ع . ] (اِ. ) =
- الاخانه ، بام .
- اتاق یا قسمتی مجزا از یک سالن .
غرفه یا قرفه ?
معنی غرفه در فرهنگ عمید
- هریک از اتاقک ها یا اتاق های یک نمایشگاه که در آن به عرضۀ کالا می پردازند.
- هریک از حجره های پیرامون مساجد و مدارس قدیمی.
- [قدیمی] اتاقی که بالای اتاق دیگر ساخته شود، بالاخانه، برواره، پرواره، فرواره.
- [قدیمی] یک مشت آب.
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | yvti |
آوا: | /qorfe/ |
معنی قرفه در لغتنامه دهخدا
( قرفة ) قرفة. [ ق ِ ف َ ] ( ع اِ ) پاره ای پوست.
|| پوست پاره های انار.
|| آب بینی خشک در بینی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
|| ( ص ) مرد متهم به چیزی.
|| ( اِ )نوعی از دارچینی معروف به دارچینی چین بدان جهت که دارچینی درحقیقت پوست درخت است ، جسمه اشحم و اسخن و الین تخلخلاً و منه المعروف بالقرفة علی الحقیقة احمر املس مایل الی الحلو ظاهر خشن برائحة عطره و طعم حادخریف و منه المعروف بقرفة القرنفل و هی رقیقة صلبة الی السواد بلا تخلخل اصلاً و رائحتها کالقرنفل و الکل مسخن ملطف مُدِرّ مجفّف محفظ باهی.
|| گویند: بنوفلان قرفتی ؛ یعنی نزدیک ایشان است خواسته و مطلوب من. سلهم عن ناقتک فانهم قرفة؛ یعنی بپرس ناقه ٔخود را از ایشان که بیابی خبر آن را نزد ایشان.
|| ( اِمص ) تهمت.
|| ناکسی.
|| فرومایگی.
|| ورزش. ( منتهی الارب ).
قرفة. [ ق ُ ف َ ] ( ع اِ ) چیزی است برآمده میان لب زَبَرین خلقة. ( از بحر الجواهر ).
قرفة. [ ق ِ ف َ ] ( اِخ ) ابن بهیس یا بیهس یا قرفةبن مالک. از تابعیان است. ( منتهی الارب ).
معنی قرفه در لغتنامه معین
(قِ فَ یا فِ ) [ ع . قرفة ] (اِ. ) =
- پوست درخت و جز آن .
- پوست درختی است شبیه به دارچین ، دارچین .
در زبان فارسی، کلمه صحیح برای مکانی که در آن کالاها به نمایش گذاشته میشود و معمولاً در نمایشگاهها و بازارها استفاده میشود، غرفه است.
قرفه کلمهای است که کمتر استفاده میشود و ممکن است در برخی گویشها یا متون قدیمی دیده شود، اما در زبان فارسی معیار، غرفه کلمه درست و رایج است.
در چه مواردی از غرفه استفاده میکنیم؟
نمایشگاهها: در نمایشگاههای مختلف، شرکتها و سازمانها غرفههایی را برای معرفی محصولات و خدمات خود برپا میکنند.
بازارها: در بازارها، فروشندگان کالاهای مختلف غرفههایی دارند تا محصولات خود را به مشتریان عرضه کنند.
جشنوارهها: در جشنوارهها، غرفههایی برای فروش صنایع دستی، غذاهای محلی و سایر محصولات مرتبط با موضوع جشنواره برپا میشود.
آیا تفاوت دیگری بین غرفه و قرفه وجود دارد؟
از نظر لغوی، تفاوت اصلی بین این دو کلمه در ریشه و کاربرد آنهاست. اما در زبان فارسی امروزی، هر دو کلمه به مکانی مشابه اشاره دارند و تفاوت معنیداری بین آنها وجود ندارد.
جمعبندی
در زبان فارسی معیار، کلمه غرفه برای توصیف مکانی که در آن کالاها به نمایش گذاشته میشود، مناسبتر و رایجتر است.