حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه پوته را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم . ( پوته یعنی چه ? )

پوته
پوته

معنی پوته

مترادف و معادل واژه پوته :

  • لنگ
  • بالاپوش غیر رسمی
  • کمربند
  • طیلسان

ظاهرا اصل کلمه فوطه است

تلفظ پوته :

تلفظ پوته

اشتباه تایپی: ~,ji – \,ji

پوته یعنی چه ?

معنی پوته در لغتنامه دهخدا

پوته. [ ت َ / ت ِ ]( اِ ) پوتک. ظاهراً اصل کلمه فوطه است :

دل بفراغت نه و لنگوته بند
از جهت زر نه بجان پوته بند(شاه داعی)

در لغت نامه ها به این کلمه معنی گنج و گنجینه و خزانه و مخزن داده اند و پوتک را مرادف آن آورده اند و همین شعر را شاهد گذرانیده لکن از این شعر ظاهراً چنین معنی مفهوم نمیشود.

فوطه یعنی چه ?

لغتنامه دهخدا :

فوطه. [ طَ / طِ ] ( معرب ، اِ ) معرب فوته ( فرهنگ فارسی معین ). لُنگ، ازار، بستن، بستنی. ( از یادداشتهای مؤلف ) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. ( حدود العالم ).


ای نهاده به سر اندر کله دعوی
جانْت پنهان شده در فوطه نادانی

ناصرخسرو

بر تن خویش تو را فوطه کرباسی
به که بر خاکت دیبای سپاهانی

ناصرخسرو

سوی حوض آمدند نازکنان
گره از بند فوطه بازکنان

(نظامی)

|| جامه ای که از سند آرند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نوعی پارچه است : هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا شبستری یا ریسمانی یا دست کار که فوطه است. ( تاریخ بیهقی ).

چرا پیچد مگس دستار فوطه
چرا پوشد ملخ رانین دیبا؟

(خاقانی)

چو شیخی فوطه پوشیده برون شد
چو رندی دردنوشیده درآمد

خاقانی

|| چادر نگارین یا چادر خطدار، و لغةً سندی است. ( منتهی الارب ). ج ، فُوَط. ( از اقرب الموارد ).
ترکیب ها:
– فوطه باف ، فوطه بافی، فوطه پوش، فوطه دار، فوطه ربا، فوطه فروش، فوطه کردن، فوطه نان، رجوع به هر یک از این کلمات شود.

معنی فوطه در لغتنامه معین

(طِ ) [ معر. ] (اِ. ) نک فوته .

( اسم ) فوته . یا فوطه نان . پارچه ای که بالای خوان می اندازند .

معنی فوطه فرهنگ عمید

۱. لنگ.
۲. [قدیمی] دستار.

فوطه کردن در لغتنامه دهخدا

فوطه کردن. [ طَ / طِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از قبا کردن جامه. ( آنندراج ). چاک کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). مانند خرقه کردن که دریدن جامه از بی صبری در سوک یا جز آن باشد. ( یادداشت مؤلف ) :

من جامه بر وفات کرم فوطه کرده ام
جز فیض لطف تو که فرودآردم ز سوک(ظهیر فاریابی)

( مصدر ) چاک کردن ( قبا ) قبا کردن ( جامه ) .

فوطه کردن در لغتنامه معین

( ~ . کَ دَ ) [ معر – فا ] (مص م . ) چاک دادن قبا.

فوطه دار در لغتنامه دهخدا

فوطه دار. [ طَ / طِ] ( نف مرکب ) فوطه دارنده. یکی از کارگران حمام که فوطه به کسان دهد و جامه های آنان را نگاه دارد.

|| کسی که فوطه بسته باشد.

|| در هند مأمور دولتی را گویند که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او میشود. خزانه دار. ( فرهنگ فارسی معین ).

( صفت ) =

۱ – یکی از کارگران حمام که فوطه بکسان دهد و جامه های آنان را نگاهدارد

۲ – کسی که فوطه بسته باشد

۳ – مامور دولتی که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او می باشد خزانه دار .

فوطه فروش در لغتنامه دهخدا

فوطه فروش. [ طَ / طِ ف ُ ] ( نف مرکب ) فوطه فروشنده. کسی که فوطه فروشد. ( فرهنگ فارسی معین ).

( صفت ) کسی که فوطه فروشد .

مطالب مرتبط

پوته یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 224

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir