شاید شما هم در مورد نوشتن بالش یا بالشت دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم .
این واژه در حالت محاوره ای بالش گفته میشود اما برای نوشتن و بیان رسمی، بالشت رایج تر است.
جدول محتوا
بالشت یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه بالشت :
- شی نرمی که به آن تکیه داده میشود
- بالش
- متکا
- مخده
- مقدار هشت
آوا: | /baalesht/ |
اشتباه تایپی: | fhgaj |
بالشت به انگلیسی: | pillow, bolster |
بالشت به مازنی: | متیکا متکا |
تلفظ بالشت :
معنی بالشت در لغتنامه دهخدا
بالشت [ ل ِ ] ( اِ ) بالش، بالشی را گویند که در زیر سر نهند ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم )، تکیه که پرها در آن آکنده باشد ( آنندراج ) آنچه به وقت خواب زیر سر نهند ( غیاث اللغات ) بالش یا چیزی که از پر و یا پشم یا پنبه آکنده کرده زیر سر نهند ( ناظم الاطباء ) وساده، متکا، بالین :
با سر بیدولتان دولت نگردد جفت اگر
(سنائی)
از پرو بال هما سازم پر بالشت را
|| تکیه، پشتی، مسند، بالش : تختی هم از زر سرخ بود… مصلی و بالشت پس پشت ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550 ).
– بالشت پیل : آنچه در اوائل حال برای آموختن پیل نوگرفتار از پنبه به مقدار تکیه کلان راست کنند و پیل نوگرفتار را به آن باولی دهند ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
بالشت [ ل ِ ] ( اِ ) نوعی پول در تداول مردم چین، اسکناس. پول چاو، ابن بطوطه گوید : خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از کاغذ خرید و فروش می کنند که هر قطعه آن به اندازه کف دست چاپ شده است و هر بیست و پنج قطعه از آن بلِت نامند و در حکم دینار نزد ماست ، چون یکی از این کاغذها پاره شود، آنرا به دارالسکه می برند و در آنجا عوض میکنند و از این بابت اجرتی هم نمی طلبند.
و چون کسی به بازار رود نمیتواند با درهم یا دینار نقره و طلا خرید و فروش کند بل باید آن را تبدیل به بالشت نماید و سپس با آن آنچه میخواهد خریداری کند ( از سفرنامه ابن بطوطه ).
|| نام وزنی است مقدار هشت مثقال و دو دانگ طلا ( هفت قلزم )، || شبر، وجب ( ناظم الاطباء ).
بالش یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه بالش :
- بالشت
- متکا
- مخده
- مسند
- نازبالش
- بالین
- رشد
- رویش
- نمو
- بالندگی
- افتخار کردن
- مباهات کردن
/bAleS/
معنی بالش در لغتنامه دهخدا
بالش [ ل ِ ] ( اِ ) بالشت، تکیه که زیر سر نهند، ودر جواهرالحروف نوشته مأخوذ از بال که بمعنی پرهای بازوی مرغان است، چه در اصل وضع از پر مرغان می آکندند. ( از آنندراج ).
یا آنکه مأخوذ از بالیدن بمعنی افزودن است، چون زیر سر نهادن تکیه موجب افزایش خواب است ( غیاث اللغات ) بالین، چیزی آکنده به پنبه و پرکه زیر بال نهند و آن چنان است که کیسه ای از پارچه بدوزند و سپس پر مرغان چون قو و کبک و ماکیان و امثال آن در آن ریزند تا پر شود، پس سر آن بدوزند و هنگام خواب و استراحت زیر سر یا بازو نهند یا پشت بدان دهند.
مُتَّکی، زیرگوشی، زیرسری، آنچه زیر سر نهند، نضیده ( منتهی الارب )، نُمُرق یا نِمِرق یا نَمَرق، نمرقه ( منتهی الارب ) چیزی که هنگام غلطیدن بزیر سر نهند و زیرسر تکیه کنند چون به دست نشینند.
چیزی که از پر و یا پشم و یا پنبه و جز آن آکنده نموده در هنگام خوابیدن زیر سر نهند.
نازبالش: بالش باشد خرد که برکنار تخت زیر دست نهند.
بالش خرد کودکان و خردسالان.نیم بالش: بالش خرد، بالش کوچک، خردبالش. بالش چرمین: بالش و مسند و متکایی که از چرم باشد
ادامه معنی بالش در لغتنامه دهخدا
|| مسند، تکیه و مخده مانندی که فراز تخت می نهاده اند و حکام و فرمانروایان بر آن تکیه میزده اند. پشتی، آنچه در مجالس بزرگان و پادشاهان در صدر مجلس می نهادند تا امیر بر آن تکیه زند، وساده ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ) ( از تاج العروس ).
نوعی پشتی، مخده، مسنده، و گاه نیز امیر یا سلطان بر آن جلوس میکرده است و حاضران نیز بر زبر آن می نشسته اند چنانکه بر زبر تخت یا کرسی و صندلی می نشسته اند .
بالش، [ ل ِ ] ( اِ ) شمش، زری باشد به مقداری معین، ( برهان قاطع )، پانصد مثقال طلا و نقره ( یادداشت مؤلف ) آن مقدار از زر که معادل هشت مثقال و دو دانگ باشد.
پانصد مثقال است زر یا نقره، و قیمت بالش نقره در این حدود هفتاد وپنج دینار رکنی باشد که عیار آن چهار دانگ است.
(مصدری) بالش، [ ل ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از بالیدن ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) اسم از بالیدگی، نمو، بالیدگی، افزایش، ترعرع، رشد، گوالیدن، بالیدن، ( ناظم الاطباء )، نمو کردن، ( برهان قاطع ) ( آنندراج )، نمو و افزایش نباتات و درختان، ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 129 )، نما، افزونی، ترقی، روئیدگی، ( ناظم الاطباء ) .
بالش در لغتنامه معین
(لِ ) (اِمص) نمو، بالیدن .
( ~ ) [ تر – مغ ] (اِ) واحد مقیاس برای زر و سیم .
( ~ ) ( اِ ) = بالشت : وسیله ای به شکل کیسه چهارگوش که آن را با مادة نرمی مثل پر، پنبه ، پشم شیشه یا اسفنج پر کرده و در هنگام خواب یا استراحت سر را روی آن می گذارند، متکا، مسند.
معنی بالش در فرهنگ عمید
در دورۀ مغول، واحد اندازه گیری وزن زر و سیم، درحدود هشت مثقال.
۱. کیسه ای پارچه ای که هنگام خواب زیر سر می گذارند: تا که بنشست خواجه در «بالش» / «بالش» آمد ز ناز در بالش (سنائی۱: ۶۶۰ ).
۲. [قدیمی] تکیه گاه، مسند.
۱. رشد، نمو.
۲. به خود نازیدن، فخر کردن: تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱: ۶۶۰ ).
مطالب مرتبط
بالش یا بالشت ?
دکترای زبان فارسی شما از کجا صادر اده ما پسوند شت در پارسی نداریم ولی ش داریم بالش کنش واکنش خورش روش در زبان عامه چیزهایی غلط آمد که باشت و خورشت از آن اشتباهات بود که متاسفانه عادی ودرست انگاری شد
با سلام به نابغه ی گرامی جناب مهرداد
کسی نگفته شت پسوند بال، هست
علامه دهخدا نمیفهمید تو میفهمی؟