شاید شما هم در مورد نوشتن دستباف یا دستبافت دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد ، در این مطلب املای این واژه را بررسی میکنیم تا در هر مورد از املای صحیح استفاده کنیم .
املای فارسی صحیح آن « دستباف » است و نوشتن آن به صورت « دستبافت » نادرست است .
در محاوره زبان فارسی برخی از کلمات وجود دارند که به جهت واضح تر تلفظ کردن، حرف «ت» به آخر آنها اضافه شده است، به عنوان مثال:
- خرف = خرفت
- باف = بافت
- خورش = خورشت
- نش = نشت
- بالش = بالشت
فهرست مطالب
دستباف یعنی چه ?
مترادف و معادل دستباف :
- پارچه ای که با دست بافند
- آنچه که با دست انجام دهند
- دست ورز
- نساجی که پارچه را با دست بافد
- هرآنچه بوسیله دست بافند نه چرخ
- فرشی که با دست بافته شده باشد
آوا: | /dastbAft/ |
اشتباه تایپی: | nsjfht nsjfhtj |
دستباف به انگلیسی: | hand-woven, handmade, knitting |
دستباف به عربی: | مصنوع بالید |
تلفظ دستباف:
معنی دستباف لغتنامه دهخدا
دست باف [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست بافت، دست بافته، آنچه بوسیله دست بافند نه چرخ، که با چرخ بافته نشده است. جامه ای که نه با کارخانه و چرخ بافند ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
به باغ روده نگر دست باف باد ببوی
به دشت ساده نگر دستبرد ابر ببین(عنصری)
در کارگاه عتابی بافان شب و روز هیچ طرازی که دست باف کمال باشد ندیده که نقش جاودان دارد. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 150 ).
بهاری نو برآر از چشمه نوش
سخن را دست بافی تازه درپوش(نظامی)
الحفی : جامه دست باف ( مهذب الاسماء )، || کنایه از آسان، ( غیاث ) ( آنندراج ) || مولوی این ترکیب را بکار برده است، و درمعنی آن در حاشیه مثنوی نوشته اند: در کتب لغت متوجه این معنی نشده اند ظاهراً به معنی معمول و متداول از روی طبیعت است.
– انتهی، مرحوم دهخدا در این مورد می نویسد : ولی بنده گمان می کنم به معنی به پای کسی بافته بودن باشد. ممکن، مقدور، میسر :
عاقبت دیدن نباشد دست باف
ورنه کی بودی ز دینها اختلاف(مولوی)
جای سیمرغان بود آن سوی قاف
هر خیالی را نباشد دست باف(مولوی)
|| بافته دست، دست بافت، مصنوع دست اعم از جامه یا چیزی همانند جامه که از بهم افتادن تارو پود ترکیب شده باشد.
|| ( اِ مص مرکب ) بافتن با دست، درست کردن با دست || آنچه که با دست انجام دهند، دست ورز || ( نف مرکب ) دست بافنده، نساجی که پارچه را با دست بافد.
دستباف در لغتنامه معین
( ~) (ص مف) :
- با دست بافته شده .
- مجازاً مفت ، آسان .
دستباف در فرهنگ عمید
- ویژگی پارچه ای که با دست بافته شده باشد.
- (اسم، صفت فاعلی) بافنده ای که پارچه را با دست ببافد.
دستبافت در لغتنامه دهخدا
دست بافت [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست باف، بافته دست، که با چرخ نبافته اند. که به دست بافته شده است نه به چرخ : جوراب دست بافت، منسوجات دست بافت، رجوع به دستباف شود.
فرهنگ فارسی:
دست باف بافته دست که با چرخ نبافته اند.
مطالب پیشنهادی
دستباف یا دستبافت ?