حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه بهانه را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( بهانه یعنی چه ? ).
فهرست مطالب
معنی بهانه
مترادف و معادل واژه بهانه:
- اعتذار
- ایراد
- تمسک
- دستاویز
- عذر بیجا
- عذر
- گزک
- مستمسک
- مناسبت
آوا: | /bahAne/ bahaneh bahane |
اشتباه تایپی: | fihki fi,ki |
اسم بهانه: | اسم دخترانه فارسی |
بهانه به انگلیسی: | cavil excuse extenuation justification plea pretension pretext subterfuge alibi out |
معنی بهانه کلاس ششم: | دستاویز |
تلفظ بهانه:
(بَ نِ ) [ په ] ( اِ ) ۱ – عذر نابجا ۲ – بازخواست ۳ – سبب، باعث
۱. عذر، دستاویز، عذر بی جا.
۲. ایراد و بازخواست بی جا.
۳. [قدیمی] دلیل، سبب، علت.
* بهانه آوردن: (مصدر لازم ) برای سرپیچی از کاری عذر آوردن.
بهانه یعنی چه ?
معنی بهانه در لغتنامه دهخدا
بهانه [ ب َن َ / ن ِ ] ( اِ ) پهلوی «وهان » ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) عذر نابجا، دست آویز ( فرهنگ فارسی معین ) عُذر ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). عذر بیجا و ناپسندیده… و دنباله دار از صفات اوست و با لفظ [ آوردن ]، ماندن ، داشتن، انگیختن، شکستن، نهادن، افکندن، افتادن و دادن مستعمل است ( از آنندراج )…. عذر بیجا… و دست آویز ( ناظم الاطباء ) دفع دادن بحیلت و چاپلوسی ( صحاح الفرس ) دست آویز، دست پیچ، مستمسک ( یادداشت بخط مؤلف ).
نظام بگسست که غلامان سرایی از اشتر بزیر آمدند و اسبان ستدن گرفتند از تازیکان از هرکس که ضعیف تر بودند بهانه اینکه جنگ نخواهیم کرد و… ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 638 ) و فوجی لشکر به قصدار فرستاد تا پشت جامه دار باشد و کار مکران زود قرار گیرد و این بهانه بود ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250 ). تو که بونصری به بهانه عیادت نزدیک خواجه بزرگ رو ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 368 ).
هرچه مانده بودند از این موبدان همه به بهانه بکشت ( مجمل التواریخ ).
|| سبب و باعث و واسطه ( ناظم الاطباء ) واسطه ( آنندراج ) سبب، باعث ( فرهنگ فارسی معین ) جهت، علت، دلیل.
روباهی در شارع ماهیی دید با خود اندیشید این موضع دریا و رود نیست و نه دکان صیاد و ماهی فروشان است که ماهی تواند بود این بی بهانه و تعبیه نباشد. ( سندبادنامه ص 47 ) و به جانب دیگر تحویل کنی تا من این لشکرها بهانه نیل مقصود و حصول مطلوب از این ولایت بیرون برم ( ترجمه تاریخ یمینی ) فیلاطس لوح بهانه مرگ بر سر عیسی نهاد ( ترجمه دیاتسارون ص 352 ) گفت ندیدم بر وی بهانه که مرگ بر وی واجب کند ( ترجمه دیاتسارون ص 348 ) || عذر و پوزش و معذرت ( ناظم الاطباء ) || بازخواست و ایراد. ( فرهنگ فارسی معین ) || حیله ( آنندراج ).
واژه بهانه در اشعار فارسی
آزار بیش بینی زین گردون
گر تو بهر بهانه بیازاری(رودکی)
ستم را میان وکرانه نبود
همیدون ستم را بهانه نبود(فردوسی)
بهانه چه داری تو بر من بیار
که بر من سگالی بد روزگار(فردوسی)
تا کی بود بهانه و تا کی بود عتاب
این عشق نیست جانا جنگ است و کارزار(فرخی)
چرا من خویشتن را بد پسندم
بهانه زآن بدی بر چرخ بندم(ویس و رامین)
چرا داری مر او را تو بخانه
بدین کار از تو ننیوشم بهانه(ویس و رامین)
بهانه یا بهونه ?
املای صحیح این واژه « بهانه » میباشد و نوشتن آن به صورت « بهونه » نادرست است.
بهانه یعنی چه ?
بهانه به عربی
عربی | فارسی |
---|---|
ذريعة | بهانه |
زعم | بهانه |
عذر | بهانه |
قصة | بهانه |
قناع | بهانه |
وتد | بهانه |
حجة | بهانه |
رُوَيغة | بهانه |
سِتار | بهانه |
مدعاة | بهانه |
بهانه در سایر زبان ها
بهانه به اسپانیایی:
- alegaci n
- traer
- pretexto
- llevar
- injustificable
معادل بهانه به آلمانی:
- besch nigen
- maskieren
- (maske (f
- (entschuldigung (f
- entschuldigen
- besch nigen
ترجمه بهانه به ایتالیایی:
- [alibi[noun
- preghiera
- domanda
- [di difesa[noun
- [alibi[noun
بهانه به فرانسوی:
- (alibi (nom masculin
- (vasion (nom f minin
- (subterfuge (nom masculin
- pince
- masque