حتما برای شما هم پیش آمده است واژه « نقیصه » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( نقیصه یعنی چه ?).
آوا: | /naqise/ |
نقش: | اسم |
اشتباه تایپی: | krdwi |
نقیصه در حل جدول: | عیب |
جمع نقیصه: | نقائص نقایص |
نقیصه به انگلیسی: | defect or deficiency lacuna flaw |
فهرست مطالب
معنی نقیصه
مترادف و معادل واژه نقیصه:
- کاستی
- کمی
- علت
- عیب
- خوی و عادت زشت
- نقص
- نقصان
- خصلت بد
- مشکل
(نَ ص ) [ ع نقیصة ] (اِ) عیب، کاستی ج نقایص .
خوی و عادت زشت، خصلت بد، عیب.
معنی نقیصه در لغتنامه دهخدا
نقیصه [ ن َ ص َ ] ( ع اِ ) سخن چینی، سخن چینی در میان مردم، وقیعة || عیب || خوی زشت یا سست، خصلت بد و سست و زشت خوئی، خصلة دنیئة و ضعیفة، خصلتی پست در آدمی، ج نقائص.
[ ن َ ص َ / ص ِ ] ( از ع ، اِ ) نقیصة، عیب، منقصت، آهو، کم بود، کماسی ( یادداشت مؤلف ) رجوع به نقیصة شود || بهتان ( ناظم الاطباء ).
– نقیصه گفتن: بهتان گفتن ( ناظم الاطباء ).
نقیص در لغتنامه دهخدا
نقیص [ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) آب شیرین و خوش ( منتهی الارب ) ( آنندراج )، آب شیرین و گوارا ( ناظم الاطباء ) آب عذب ( از اقرب الموارد ) || هرچیزی پاکیزه که بوی خوش داشته باشد || ناقص و ناتمام || معیوب، شخص نقیص، شخص عیب دار || مجرم، گناهکار ( ناظم الاطباء ).
نقص یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه نقص:
- خرابی
- خرده
- شایبه
- صدمه
- عیب
- کاستی
- کاهش
- کمبود
- کمی
- نارسایی
- نقصان
/naqs/
نقص در لغتنامه دهخدا
نقص [ ن َ ] ( ع اِمص ، اِ ) کمی، کمی در دین و عقل و جز آن، منقصت، نقصان، عیب، کاستی، کاست، کم داشت، کم بود. مقابل فضل، مقابل کمال، نادرستی، ناتمامی ( یادداشت مؤلف ) :
که فضل گل دلیل نقص خار است (ادیب صابر)
گر فلکت بنده گشت نقص کمال تو نیست
رونق سکبا نرفت گر تره آمد به خوان (خاقانی)
تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست
گر دیده را ز دیدن کعبه جدا کنند (خاقانی)
با شعر من حدیث معزی فروگذار
کاین ره سوی کمال برد آن به سوی نقص (خاقانی)
تو نیکوروش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیارد مجال (سعدی)
– نقص آوردن در چیزی: آن راناقص و عیب ناک کردن، از کمال و تمامی آن کاستن.
– نقص بردن از چیزی: کم وکاستی آن را برطرف کردن، آن را تام وکامل کردن.
|| زیان و خسران در حظ و بهره || عبارت است از اجتماع عمل عَصْب و کف، نقص آن است که از مفاعیلن معصوب نون بیندازی «مفاعیل ُ» بماند به ضم لام. و مفاعیل ُ چون از «مفاعلتن » منشعب باشد آن را منقوص خوانند. و مثال بیت منقوص این است.
– نقص بستن بر چیزی: عیبی بر آن نهادن. آن را ناکامل و نادرست و معیوب خواندن.
– نقص رسیدن: زیان رسیدن، کم وکاست یافتن، نقصان یافتن، ناقص شدن.
|| ( مص ) کم کردن، کم کردن در بهره، نقصان در چیزی آوردن || کم شدن، کم شدن از چیزی پس از تمام و کامل شدن آن، نقص راه یافتن درچیزی، نقصان، تنقاص.
نقص [ ن ُق ْ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ناقص ( المنجد ).
معنی نقص در لغتنامه معین
(نَ ) [ ع ] (اِ) کمی ، عیب ، کاستی .
فرهنگ عمید:
۱- عیب
۲- کمی، کاستی
مطالب پیشنهادی
نقیصه یعنی چه ?