حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « ارغوان » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( ارغوان یعنی چه ?).
فهرست مطالب
معنی ارغوانی
- سرخ مایل به بنفش
- نوعی بنفش که مقدار آبی آن کم باشد و مقداری رنگ قرمز در آن مشهود باشد
آوا: | /~arqavAni/ |
اشتباه تایپی: | hvy,hkd |
نقش: | صفت |
ارغوانی به انگلیسی: | carmine lavender purple plum purplish |
ارغوانی به عربی: | بنفسجی |
(اَ غَ ) (ص) سرخ مایل به بنفش
به رنگ ارغوان، سرخ مایل به بنفش: خوشا با رفیقان یک دل نشستن / به هم نوش کردن می ارغوانی (فرخی: ۳۹۲ ).
معنی ارغوانی در لغتنامه دهخدا
ارغوانی [ اَ غ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به ارغوان || گل سرخ || برنگ ارغوان، سرخ، ارجوانی، فرفیری، فرفوری، فرفوریه، رنگی سرخ که به بنفشی زند.
سرخی که بسیاهی زند، آتشگون، سرخ روشن، احمر ذریحی، سرخ ارغوانی، احمر قانی، سرخ ارغوانی :
همه دل پر از شادی و می بدست
رخان ارغوانی بنابوده مست (فردوسی)
دریغ آن رُخ ارغوانی چو ماه
دریغ آن بر و برز و بالای شاه (فردوسی)
خوشا با رفیقان یکدل نشستن
بهم نوش کردن می ارغوانی (فرخی)
نوبهار از خوید و گل آراست گیتی رنگ رنگ
ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ (منوچهری)
گل از باده ارغوانی به رشک
چکان از هوا مهرگانی سرشک (اسدی)
چو باشد رنگ رویم ارغوانی
نداند دشمنم رنگ نهانی (ویس و رامین)
رویش از اطلس ارغوانی و عارض از نرمدست گلگون ( نظام قاری ).
ارغوانی روی او بطانه اش گلگون بود
گر بیابیدش بجامه خانه قاری برید (نظام قاری)
و رجوع به ارغوان شود || قسمی یاقوت.
ارغوان در لغتنامه دهخدا
ارغوان [ اَ غ َ ] ( اِ ) درختی باشد بغایت سرخ و رنگین، طبیعت آن سرد و خشک است، اگر از بهار آن شربتی سازند و بخورند رفع خمار کند و چوب آنرا بسوزانند بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه برآید و معرّب آن ارجوان است.
درختی است که شاخهای باریک دارد و در موسم بهار همه درخت از گلها سرخ میگردد و اصلاً برگ ندارد و در موسم دیگر پربرگ میشود، گلی است سرخ، و گویند گیاهی است سرخ و صحیح آنست که درخت است و شاخهای آن باریک میشود و در تمام سال یک بار برگ آرد.
درختی است که گلهای سرخ آورد، و بکوهستان خراسان بسیار بود، این درخت در دره های گرگان بیش از دیگر نقاط جنگلهای خزر هست و از ارتفاع 180 گزی تا 900 گزی دیده میشود، دو گونه از این درخت در دره سفیدرود و دره های نسبةً گرم لرستان هست و هر دو گونه را ارغوان نامند
|| ( ص ) رنگ قرمز. سرخ. ارغوانی. ارجوان. نشاسته ای ( رنگ ). فرفیر .
|| ( اِ ) افسوس که به تازی حسرت خوانند. || چیزی عاریت. ( مؤید الفضلاء ).
ارغوان [ ] ( اِخ ) قریه ای است بزرگ در ولایت و سنجاق معمورةالعزیز، و آن در قضای گبان معدنی ودر جنوب غربی فرات واقع است.
ارجوان،خزریق، زمزریق، زعید.
واژه ارغوان در اشعار فارسی
مورد بجای سوسن آمد باز
می بجای ارغوان آمد (رودکی)
زمین ارغوان و هوا آبنوس
سپهر و ستاره پر آوای کوس (فردوسی)
همه غار و هامون پر از کشته شد
ز خون خاک چون ارغوان گشته شد (فردوسی)
چو سرو دلارای گردد بخم
خروشان شود نرگسان دژم
همان چهره ارغوان زعفران
سبک مردم شاد گردد گران (فردوسی)
گل ارغوان راکند زعفران
پس از زعفران رنجهای گران (فردوسی)
رخش پژمراننده ارغوان
جوان سال و بیدار و بختش جوان (فردوسی)
آن قطره شبنم بر ارغوان بر
چون خوی ببناگوش نیکوان بر (کسائی)
نسترن لؤلوی بیضا دارد اندر مرسله
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار (فرّخی)
گفتم چو برگ نیلوفر بود پیش از این
گفتا کنون ز خون عدو شد چو ارغوان (فرّخی)
معنی ارغوان در لغتنامه معین
(اَ غَ ) ( اِ ) درختی از تیرة پروانه واران دارای برگ های گرد و گُل های سرخ .
فرهنگ عمید:
- (زیست شناسی ) گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود.
- (زیست شناسی ) گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد.
- (صفت ) [قدیمی، مجاز] = ارغوانی: زمین ارغوان و هوا آبنوس / سپهر و ستاره پرآوای کوس (فردوسی: ۳/۱۱۵ ).
- [قدیمی، مجاز] صورت سرخ و زیبا.