حتما برای شما هم پیش آمده است اصطلاح « عین حال » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( عین حال یعنی چه ?).
معنی عین حال
مترادف و معادل « عین حال »:
- در همان سان
- به همان سان
- بهمان سان
اشتباه تایپی: | nv udk phg |
آوا: | /~eynehAl/ |
نقش: | حرف ربط گروهی |
عین حال به عربی: | رغم ذلک |
عین حال به انگلیسی: | yet |
معنی عین
مترادف و معادل واژه عین:
- چشم
- چشمه
- دیده
- اصل
- مشابه
- جوهر
- ذات
- گوهر
/~eyn/
عین به انگلیسی:
- picture
- eye
- source
- spring
- substance
- nature
- carbon copy
- spit
معنای عین در لغتنامه دهخدا
عین ( ع اِ ) گاو وحشی، بقرالوحش || ج ِ عِیان || ج ِ عینة، رجوع به عینة ( ع اِ ) شود || ( ص ، اِ ) ج ِ عَیون || ج ِ أعین || ج ِ عَیناء: و عندهم قاصرات الطرف عین ( قرآن 48/37 )؛
و نزد ایشانست زنان فروهشته چشم فراخ حدقه.
|| کلمه عین در جمع افعل وصفی ِ مؤنث یعنی عیناء، در تداول فارسی غالباً بمعنی مفرد به کار رفته است :
|| چشم زانو، فرورفتگی دو کنار زانو، حفره زانو، لکل رکبة عینان: هر زانو رادو حفره است در جلو آنها نزدیک ساق || چشمه آفتاب || آفتاب یا شعاع آن، خورشید یا شعاع آن || چشمه ترازو || کفه ترازو، و هر دو کفه را عینان گویند || زبانه ترازو || باشندگان شهر، ساکنین شهر، اهل بلد: بلد قلیل العین: شهر اندک ساکن || مقیمان سرای، ساکنین خانه، اهل دار.
عین [ ع َ ] ( ع مص ) چشم کردن و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن، چشم زدن، عَیَنان || روان گردیدن آب و اشک، جاری شدن آب و اشک، عَیَنان
|| به چشمه رسیدن به کندن چاه و جز آن: حفرت حتی عنت: حفر کردم تا به چشمه ها رسیدم || بسیار شدن آب چاه || مایل شدن ترازو || دیده بان شدن قوم را «عین » شدن برای قوم.
|| مردم، انسان: بلد قلیل العین: شهری کم مردم، ما بها عین: در آن کسی نیست || دیده بان و جاسوس.
|| پوست که در آن گلوله کمان اوفتد، پوستی که در آن گلوله کمان اوفتد || قوت حاسه ٔبینائی، حاسه بصر: هو قوی العین، یعنی بصرش قوی است.
|| موجود از هر چیزی، حاضر از هر چیزی: بعته عیناً بعین: آن را موجود و حاضر به موجود فروختم || حقیقت قبله || بهترین و برگزیده هر چیزی
|| درست || مال پیدا، پول حاضر: اشتریت بالعین أو بالدَّین: به پول نقد خریدم یا به نسیه، نقد || شخص و نفس هر چیز، ذات و نفس شی، شخص.
– حورالعین ، حور عین: زنان سپیدپوست فراخ چشم، رجوع به ماده حورالعین شود: و حور عین، کامثال اللؤلؤ المکنون ( قرآن 22/56 – 23 ).
و حوران فراخ چشم چون مروارید در پرده ها نگاه داشته شده. زوجناهم بحور عین ( قرآن 54/44 و 20/52 ).
ازدواج دادیم آنان را با حوران فراخ چشم، این ترکیب چنانکه اشاره شد در تداول فارسی بمعنی مفردبکار رود.
واژه عین در اشعار فارسی
نعیم خطه شیراز و لعبتان بهشتی
ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را (سعدی)
کوهسار خشینه را به بهار
که فرستد لباس حورالعین (کسائی)
حاسدا هرگز نبینی ، تا تو باشی ، روی عقل
دوزخی هرگز نبیند روی و موی حور عین (منوچهری)
قرین محمد که بود آنکه جفتش
نبودی مگر حور عین محمد (ناصرخسرو)
ساکنان حضرت تو در بهشت
قرةالعینان جان حور عین (خاقانی)
حور عین میگذرد در نظرسوختگان
یا مه چهارده یا لعبت چین میگذرد (سعدی)
روح پاکم چند باشم منزوی در کنج خاک
حور عینم تا کی آخر بار اهریمن کشم (سعدی)
معنی عین در لغتنامه معین
(ع ) (اِ) بیست و یکمین حرف از الفبای فارسی.
(عَ یا ع ) [ ع] (اِ) =
۱ – چشم
۲ – چشمه
۳ – زر
۴ – ذات و نفس هر چیز، ~ خیال کسی نبودن هیچ اهمیت ندادن.
فرهنگ عمید
۱- [مجاز] ذات و نفس، ذات هر چیز
۲- [جمع: عیون] [قدیمی] چشم
۳- [جمع: اعیُن و عیوان] [قدیمی] چشمه
۴- [قدیمی] هر چیز آماده و حاضر
۵- [جمع: اعیان] [قدیمی] بزرگ و مهتر قوم
۶- [جمع: اعیان] [قدیمی] مرد بزرگ و شریف
نام حرف «ع»
مطالب پیشنهادی
عین حال یعنی چه ?