حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « عنوان » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( عنوان یعنی چه ?).

معنی عنوان
معنی عنوان

معنی عنوان

مترادف و معادل واژه عنوان:

  • آغاز
  • دیباچه
  • اسم
  • لقب
  • خطاب
  • شهرت
  • کنیه
  • نام
  • آدرس
  • نشانی
  • فرنامه
  • پاژنام
  • سرنویس
آوا: /~onvAn/
اشتباه تایپی: uk,hk
نقش: اسم
جمع عنوان:عناوین
عنوانات
عنوان در حل جدول کلمات:سرنامه
عنوان به انگلیسی:title
heading
rubric
address
superscription
appellation
ground
plea
excuse
epithet
head
label
style
surname
topic
score
عنوان به عربی:تعلیق
رییس
صفة
عنوان
لقب
موضوع
معنی عنوان
معنی عنوان در فرهنگ معین ?

(عُ یا عِ ) [ ع ] (اِ) =
۱ – دیباچه، سرآغاز کتاب یا نامه
۲ – نشانی، آدرس
۳ – واژه یا واژه هایی که مقام و منصب یا میزان تحصیلات کسی را نشان می دهد
۴ – دلیل
۵ – بهانه
۶ – وضع، حالت

معنی عنوان در فرهنگ عمید ?

۱- دیباجۀ کتاب، سرآغاز کتاب یا نامه، سرِ نامه
۲- آنچه در ابتدای نامه یا پشت پاکت می نویسند
۳- لقب، نامی که از اهمیت یا مقام شخصی حکایت می کند
۴- هر آنچه موجب معرفی و شناختن چیزی می شود: عنوان مراسم

معنی عنوان در لغتنامه دهخدا

عنوان [ ع ِن ْ ] ( ع مص ) سرنامه نوشتن برای کتاب و عنوان قرار دادن برای آن، عَنونة.

واژه عنوان [ ع ُن ْ / ع ِن ْ ] ( ع اِ ) سرنامه، نشان و دیباچه نامه، اصل آن عُنّان است، از عن، عُنْیان، عِنْیان، رجوع به عنیان شود. هر چیزی که در سر نامه و اول آن مینویسند و بدان نامه را ابتدا میکنند و شروع در آن مینمایند و دیباچه و سرنامه :

|| هرچیزی که بوسیله آن برای آشکار کردن چیز دیگری استدلال شود: الظاهر عنوان الباطن، یعنی ظاهر دلیل است بر باطن.
– عنوانگاه: محل ظهور، جای برآمدن.

|| آنچه فهمیده شود از چیزی || نشانی. آدرس || امضای پادشاه در بالای فرمان || ادعا، و اظهار ادعا || طریقه و وضع، سبیل و طریق و وجه.

– باعنوان: باتشخص، دارای لقب و خصوصیات اشرافی.
– عنوان بستن: مقام و لقبی را بر کسی نهادن.

واژه عنوان در اشعار فارسی

به عنوان بر از شاه ایران و روم
سوی آنکه مهتر بشهر هروم (فردوسی)

چوبرگشت عنوان آن نامه خشک
نهادند مهری بر او بر ز مشک (فردوسی)

به عنوان نگه کرد مرد دبیر
که گوینده او بود و هم یادگیر (فردوسی)

نامه نعمت ز شکر عنوان دارد
بتوان دانست حشو نامه ز عنوان (ابوحنیفه اسکافی)

نیک زین عنوان بندیش و مراد او
همه زین عنوان چون روز همی برخوان (ناصرخسرو)


چو عنوانگاه عالم تاب را دید
تو گفتی سگ گزیده آب را دید (نظامی)

دل تو نامه عقل و سخنْت عنوانست
بکوش سخت و نکو کن ز نامه عنوان را (ناصرخسرو)

چون کاغذ سپید که بر پشتش
باشد به زرق ساخته عنوانی (ناصرخسرو)

ز تو آید پدید مردی و جود
چون به عنوان شود پدید کتاب (قطران)

هر آنچه خنجرت از داستان نصرت خواند
ز فتحنامه ملکت هنوز عنوانست (رفیعالدین لنبانی)

سرنامه روزگار خواندم
عنوان وفا بر آن ندیدم (خاقانی)

حسن عنوان چنانکه معلومست
خبر خوش بود به نامه درش (سعدی)

فهرست ملک بادا نامش که تا قیامت
زو نامه کرم را عنوان تازه بینی (خاقانی)

باز زهره ز عطارد جستی
نامه جود به عنوان اسد (خاقانی)

معنای عناوین در لغتنامه دهخدا

عناوین [ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ عُنوان، به عناوین مختلف: بطرق مختلف، از راههای گوناگون.
– به عناوینی: به طرقی، به وجوهی.

مطالب پیشنهادی

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 222

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir