حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « راغ » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم ( راغ یعنی چه ?).

معنی راغ
معنی راغ

معنی راغ

مترادف و معادل واژ] راغ:

  • دامنه کوه
  • صحرا
  • مرغزار
  • دامنه سبز کوه
آوا: /rAq/
اشتباه تایپی: vhy
نقشاسم
متضاد راغ: باغ
راغ به انگلیسی:meadow
mountain-slope
راغ به عربی:مرج
معنی راغ
معنی راغ در لغتنامه معین ?

(اِ) =
۱ – مرغزار
۲ – دامن کوه
۳ – صحرا

معنی راغ در لغتنامه عمید ?

۱- مرغزار
۲- صحرا
۳- دامن کوه، دامنۀ سبزکوه که وصل به صحرا باشد: آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ / برسبزه باده خوش بُوَد اکنون اگر خوری (رودکی: ۵۳۰ )، چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ / که بر سر نیارست پرید زاغ (فردوسی: ۱/۳۳۷ )

معنی راغ در لغتنامه دهخدا

راغ ( اِ ) دامن کوه، دامن کوه که به جانب صحرا باشد، دامن کوهی که بجانب صحرا باشد، دامنه کوه بود که بجانب صحرا فرود آید، دامنه کوه، دامن کوه بود که بجانب صحرا باشد.

|| صحرا، صحرای سبزه زار.

|| زمین نشیب و فراز که چمنزار و شکوفه زار باشد || مرغزار، تفرجگاه و سبزه زار.

|| باغ و چمن.

|| عمارت ییلاقی.
باغ و راغ: باغ و عمارت ییلاقی.
– || باغ و صحرا || کشت || بن کوه || بمعنی تیغ کوه است || جنگل.

واژه راغ در اشعار فارسی

چنان شد که بفسرد هامون و راغ
بسر برنیارست پرید زاغ فردوسی

مگر دیده باشی که در باغ و راغ
بتابد بشب کرمکی چون چراغ سعدی

آهو ز تنگ و کوه بیامد بدشت و راغ
برسبزه باده خوش بود اکنون اگر خوری رودکی

یکی شارسان کرد پر کاخ و باغ
بدو اندرون چشمه و دشت و راغ فردوسی

برفتند یکسر گروها گروه
همه دشت لشکر بُد و راغ وکوه فردوسی

سپاه است چندان برآن دشت و راغ
کزیشان زمین گشته چون پر زاغ فردوسی

تو گفتی بجنبد همی دشت و راغ
شده روی خورشید چون پر زاغ فردوسی

سپه بود بر دشت هامون و راغ
دل رومیان زان پر از درد و داغ فردوسی

بزن ای ترک آهو چشم اهوازی بهر تیری
که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماهست و پر شعری منوچهری

آهو همی گرازد، گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد، گه سوی راغ و صحرا کمال مروزی

بزرگان ببازی به باغ آمدند
همه میش و آهو به راغ آمدند فردوسی

همه راغها شد چو پشت پلنگ
زمین همچو دیبای رومی برنگ فردوسی

بکردار انطاکیه بوم و راغ
پر از گلشن و کاخ و میدان و باغ. فردوسی

چو بهرام گور اندر آمد بباغ
یکی باغ دید ازفراخی چو راغ فردوسی

بسی راغ کان رزمگاه من است
به هرسو نشان سپاه من است فردوسی

وادی بی آب و سنگلاخ نیابی
غیر گلستان و باغ و راغ ندارد ملک الشعراء بهار

به هر زمین که خلافش بود نیارد رست
ز هیچ باغ درخت و ز هیچ راغ گیاه فرخی

به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
به راغ اندر کنون آهونبرد سیله از سیله فرخی

تا همی باد بهاری باغ را رنگین کند
تا همی ابر بهاری راغ را برنا کند منوچهری

هر زرد گلی به کف چراغی دارد
هر آهوکی چرا به راغی دارد منوچهری

کجا باغ بودی همه راغ بود
کجا راغ بودی همه باغ بود ابوشکور بلخی

جهان یکسره گشت چون پر زاغ
ندانست کس باز هامون ز راغ فردوسی

باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ
راغها کردی چون سنبل خوبان ز خضر فرخی

راغ به باغ اندرون چون علم اندر علم
باغ به راغ اندرون چون ارم اندر ارم منوچهری

صلصل باغی به باغ اندر همی گرید بدرد
بلبل راغی به راغ اندر همی نالد بزار منوچهری

چنان دشتی که باوی بادیه باغ
چنان کوهی که باوی طور چون راغ ویس و رامین

مگر که راغ سپهر است و نرگسان انجم
مگر که باغ بهشت است وگلستان حورا سعدی

نه در راغ سبزه ، نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ سعدی


بر راغشان نیستان و غیش
یله شیر هرسوز اندازه بیش اسدی


بدرگاه کسری یکی باغ بود
که دیواراو برتر از راغ بود فردوسی

یکی دخمه کردند او را بباغ
بزرگ و بلندیش برتر ز راغ فردوسی


سبحان اﷲ جهان نبینی چون شد
دیگرگون باغ و راغ دیگرگون شد منوچهری

در باغ و راغ دفتر و دیوان خویش
از نظم و نثر، سنبل و ریحان کنم ناصرخسرو

مطالب پیشنهادی

راغ یعنی چه ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 111

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir