حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « عنداللزوم » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (عنداللزوم یعنی چه ?).
معنی عنداللزوم
مترادف و معادل واژه عنداللزوم:
- هر گاه لازم شود چون لازم شود
- هر گاه باید
- وقت لزوم
- به وقت ضرورت
- عندالضروره
اشتباه تایپی: | عندالزوم |
عنداللزوم به انگلیسی: | in case of need as occasion arises |
(عِ دَ لْ لُ ) [ ازع ] (ق مر. ) وقت لزوم ، هرگاه لازم شود.
هرگاه لازم باشد، هرگاه باید، وقت لزوم.
معنی عند در لغتنامه دهخدا
عند [ ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ ] ( ع اِ ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید: و خواه مجازی، مانند: عند زید علم.
|| معنی حکم آید، مانند: عندی هذا أفضل من هذا: یعنی در حکم من این برتر از این یکی است.
|| بمعنی عقیده و رأی، مانند: عندی کذا: یعنی بعقیده من چنین است.
|| معنی مالکیت و دارندگی، مانند: عندی مال: یعنی مالی دارم.
|| برای اغراء و تشویق به کار رود، که در این صورت اسم فعل بحساب می آید، مانند: عندک زید؛ یعنی زید را بگیر.
|| معانی فارسی «عند» کلماتی از این قبیل باشد: نزد، نزدیک، برِ. سوی. پیش. زی : ایمان آوردند عند آن که آثار و علامات عذاب دیدند، چگونه خدای تعالی عند نزول عذاب ایمان قوم یونس… قبول کرد، هیچ از آنجا مفارقت نکردی جز عندحاجتی تا آنکه بالغ شدی.
- عندالاستطاعة: هنگام توانایی، گاه ِ توانستن.
- عندالاقتضاء: هنگام اقتضا. هنگام مقتضی بودن، آنگاه که اقتضا کند.
- عندالامتحان یکرم الرجل أو یهان: به گاه آزمایش گرامی می شود شخص یاخوار می گردد.
- عندالامکان: اگر بشود. هر زمان بشود، هرگاه بشود، چون ممکن شود، هرگاه ممکن باشد.
- عندالحاجة: هنگام حاجت، وقت حاجت، هنگام نیاز، هنگام ضرورت، چون احتیاج افتد.
- عندالضرورة: اگر لازم باشد، اگر بایستی، هنگام نیاز، هنگام ضرورت، چون احتیاج افتد.
- عندالمطالبة: گاه ِ بازخواست، چون مطالبه شود، وقت مطالبه کردن: طلب فلان از من یکصد تومان که عندالمطالبه کارسازی کنم.
- عِندِم زید: مخفف «عندی ام زید» است یعنی مادر زید نزد من است.
- عند مَس الحاجة: وقت احتیاج. هنگام فرارسیدن احتیاج.
- مِن عنداﷲ: از پیش خدای، از نزد خداوند.
- مِن عندی: از پیش خود، از نزد خود.
- عند القدرة و الاستطاعة: هنگام توانایی و استطاعت، چون توانایی دست دهد.
- عنداﷲ: نزد خداوند. پیش خدا: این کرده عنداﷲ بی اجر نمی ماند.
- عنداﷲ و عندالرسول: نزد خدا و پیغمبر.
- عنداللزوم: هرگاه باید، چون لازم شود، هرگاه لازم شود، وقت لزوم.
معنای لزوم در لغتنامه دهخدا
لزوم [ ل ُ ] ( اِ ) کباده را گویند و آن کمان نرمی باشد که کمانداران بدان مشق کمان کشیدن کنند.
ای به بازوی قوّت تو شده
مر فلک را کمان کمان لزوم سوزنی
لزوم [ ل ُ ] ( ع مص ) لزم. لزام، لزمة، لزمان، پیوسته ماندن با کسی، لازم گردیدن وی را، ملازم بودن به چیزی، لازم بودن بچیزی.
|| چفسیدن، لازم شدن، وجوب، ضرورت، بایستن، واجب شدن حق بر کسی || ( اصطلاح عروض ) در اصطلاح نحو، مقابل تعدی || در اصطلاح عروضیان آن است که منشی یا شاعر در هر فقره یا مصراعی آوردن یک یا چند چیز را لازم گیرد.
/lozum/
احتیاج، اقتضا، ضرورت، نیاز، وجوب، وسن، بایست، بایستگی، بایسته.