حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « سنع » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (سنع یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی سنع
مترادف و معادل واژه سنع:
- خوردگاه دست یا بریدگی که میان پیوند دست و ذراع است
- استخوان کف دست که با انگشتان و خوردگاه دست اتصال دارد
معنی سنع در لغتنامه دهخدا
سنع [ س َ ن َ ] ( ع اِمص ) خوبی و جمال.
سنع [ س ِ ] ( ع اِ ) خوردگاه دست یا بریدگی که میان پیوند دست و ذراع است یا استخوان کف دست که با انگشتان و خوردگاه دست اتصال دارد.
صنع یعنی چه ?
مترادف و معادل واژه صنع:
- آفرینش
- بداع
- خلقت
- ساخت
- ساخته
- صنعت
آوا: | /son~/ |
جدول کلمات: | آفرینش ساختن آفریدن |
صنع به انگلیسی: | synthesis |
(صُ ) [ ع ] =
۱ – (مص م) ساختن، آفریدن
۲ – نیکویی کردن
۳ – (اِمص) احسان
۴ – آفرینش
۱- آفرینش، آفریدن
۲- (اسم ) [قدیمی] عمل، کار
۳- [قدیمی] نیکی کردن، احسان
معنای صنع در لغتنامه دهخدا
صنع [ ص ُ ] ( ع اِ ) کار || کردار|| مصنوع، ساخته.
|| ( مص ) کردن و ساختن چیزی را، کار و پیشه کردن، کار کردن || آفریدن، قال اﷲ تعالی: صنع اﷲ الذی اتقن کل شی ( قرآن 88/27 )؛ ای خلق، بوجود آوردن چیزی که به نیستی مسبوق باشد || نیکو پرورش یافتن جاریه تا فربه شود.
|| نکوئی کردن بر کسی، نیکوئی کردن || ( ص ، اِ ) صانع، آفریدگار، آفریننده.
صنع [ ص ُ ] ( اِخ ) کوهی است در دیار سلیم.
صنع [ ص ِ ] ( ع اِ ) سیخ بریان کن || آنچه ساخته شود از سفره و جز آن. || درزی یا باریک کار. الخیاط او الرقیق الیدین || بریانی || جامه || دستار || جای گرد آمدن آب باران، ج اصناع.
|| ( ص ) رجل صنعالیدین: مرد چبدست و باریک درپیشه خود.
صنع [ ص َ ] ( ع مص ) کردن و ساختن چیزی را || نیکو تیمار کردن اسب را || ( اِ ) جانورکی یا مرغی است.
|| ( ص ) رجل صنعالیدین: مرد چربدست و باریک کار و ماهر در کار و پیشه خود.
صنع [ ص َ ن َ ] ( ع ص ) رجل صنعالیدین: مرد چرب دست و باریک کار و ماهر در کار وپیشه خود. || رجل صنعاللسان: بلیغ و نیک ماهر و حاذق در شعر و سخن.
صنع [ص ُ ن ُ ] ( ع ص ) رجال صنعالایدی ؛ مردان ماهر در کار و پیشه خود.
واژه صنع در اشعار فارسی
ویران دگر ز بهر چه خواهد کرد
باز این بزرگ صنع مهیا را ناصرخسرو
شده حیران همه در صنع صانع
همه سرگشتگان شوق مبدع ناصرخسرو
صانعی باید قدیم و قایم و قاهر بدان
تا پدید آید ز صنع وی بتان قندهار سنائی
زرگر ساحرصفت رابهر صنع
سیم چینی و زر آبائی فرست خاقانی
پاکا، منزها تو نهادی بصنع خویش
در گردنای چرخ سکون و بقای خاک خاقانی
این درازی مدت از تیزی صنع
مینماید سرعت انگیزی صنع
مولوی
چون صنع توست جمله فارغ ز صنع خویشی
زآن دوستی نداری با هیچ آفریده عطار
یکی روبهی دید بی دست و پای
فروماند از لطف و صنع خدای سعدی
همه بینند نه این صنع که من می بینم
همه خوانند نه این نقش که من می خوانم سعدی
ازیرا حکیم است و صنع است و حکمت
مگو این سخن جز مر اهل بیان را (ناصرخسرو )
مطالب پیشنهادی
- وکتور پس زمینه دایره ای مشکی و طلایی
- انگ یعنی چه ?
- زوار یعنی چه ?
- متریال یعنی چه ?
- دمق شدن یعنی چه ?
سنع یعنی چه ?