حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « پینه دوز» را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (پینه دوز یعنی چه ?).
جدول محتوا
معنی پینه دوز
مترادف پینه دوز:
- پاره دوز
- کفشدوز
- آنکه کفشهای دریده را وصله اصلاح کند
- رقعه دوز
تلفظ: | /pineduz/ |
اشتباه تایپی: | \dki n,c |
پینه دوز به انگلیسی: | cobbler ladybug shoemaker |
( ~ ) (ا) حشرة کوچکی که بر پشت سرخ رنگ آن خال های سفید دارد، روی درخت زندگی می کند و از شتة آن تغذیه می کند. کفش دوزک هم گویند.
( ~ ) (ص فا) پاره دوز، کسی که کفش های کهنه و پاره را می دوزد.
۱- کسی که پیشه اش پینه کردن کفش های پاره و کهنه است، پاره دوز، لاخه دوز: گر به غریبی رود از شهر خویش / سختی و محنت نبرد پینه دوز (سعدی: ۱۲۱ ).
۲- (اسم ) (زیست شناسی ) حشرۀ کوچک سرخ رنگ با چهار بال که دو بال ضخیم آن بر روی دو بال نازک قرار دارد و از شته های درختان تغذیه می کند، کفش دوز.
معنی پینه دوز در لغتنامه دهخدا
پینه دوز [ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) پاره دوز، آنکه کفشهای دریده رادرپی کند. که کفش های کهنه را اصلاح کند. آنکه بر کفشهای دریده رقعه دوزد، کسی که پارچه بر کفش و جامه و خرقه و امثال آن دوزد، رقعه دوز :
آن پسر پینه دوز شب همه شب تا بروز
مولوی
بانگ زند چون خروز، ینگی پاپوچ کیمده وار؟
اگر پادشا هست و گر پینه دوز
چو خسبند گردد شب هر دو روز سعدی
گر بغریب رود از ملک ( شهر )خویش
محنت و سختی نبرد پنبه دوز سعدی
در دلم از پنبه دوزی بود زخم بیشمار
بخیه او زخم پنهان مرا کرد آشکار سیفی
|| قسمی حشره خرد چون نیم کره ای با رنگی سرخ و خالهای سیاه از رشته ٔقاب بالان، جانوری خرد که آنرا کفشدوز نیز گویند، کفش دوزک .
معنای پینه در لغتنامه دهخدا
پینه [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) رقعه، وصله، درپی، پاره، ثفنه، لدام، پیوند جامه، رقعه ای که بر جامه یا کفش دریده و جز آن دوزند. درپه، دژنگ، باز افکن، پرگاله، صاحب انجمن آرا و بتبع وی صاحب آنندراج آرد: پارچه که بر کفش و جامه و خرقه گذاشته بدوزند و آنرا بعربی وصله گویند که سبب وصل دو پارچه شکافته گردد و این در اصل پی نه بوده است بفتح بای پارسی و کسر نون یعنی چیزی که در پی چیزی می نهاده اند و آنرا در پی نیز گویند: و پیاده در بازار رفتندی و پیراهن ها از پنبه و پینه درشت بر آن دوخته تا نیمه ساق.
|| شوغ، شغه، شغ، شوخ، سرو، کبره.کوره، ستبری که در پوست دست یا پای از کار یا رفتن پدید آید. ستبری که از کار و نشستن و رفتن در کف دست و پای و زانو و غیره پدید آید.
کلفتی پوست دست و پا، برآمدگی سخت که بر پای و دست از بسیاری کار و بر پیشانی از کثرت سجده پیدا شود. پوست دست و پا و اعضا که بسبب کار کردن سخت و سطبر شده باشد، جزئی از پوست که برتن سخت شده باشد از کار کردن. پوست دست و زانو و کف پا و پاشنه پا که بواسطه کار کردن سطبر و سخت شود یا شکافته شود.
صلابتی که بر زانوی شتر از بسیاری سودن بر زمین و بر پیشانی عباد از کثرت سجود و امثال آن پدید آید. قسمتی از بشره که بعلت بسیار سائیده شدن ستبر شود و بعضی زاهدان ریائی با قاشق چوبی داغ کرده که مدتی گاه و بیگاه بر پیشانی نهند پینه عملی و مصنوع در آن پیدا آرند و بمریدان چنان نمایند که از اثر کثرت سجده است. شوخ بسته بر مساجد سبعه آدمی و بر سینه و زانوی شتر و امثال آن. ثفنه: پینه زانو || پین، در اصطلاح بنائی، مقداری به اندازه کلفتی یک آجر از زمین.
معنی پینه در لغتنامه معین
(نِ) (اِ) =
۱ – تکه پارچه ای که بر قسمت پاره شدة جامه دوزند
۲ – پوست کلفت و ضخیم شدة کف دست در اثر کار زیاد
معنی پینه در فرهنگ عمید
- تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند، وصله
- آن قسمت از پوست، به ویژه در کف دست و پا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد
- ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار
- * پینه بستن: (مصدر لازم ) ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست وپا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار
- * پینه زدن: (مصدر لازم )
- = * پینه بستن
- دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
- * پینه کردن: (مصدر لازم ) = * پینه بستن
پینه بسته در لغتنامه دهخدا
پینه بسته. [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) کبره بسته. شوغ بسته. ایجاد پینه شده. || نرم ظاهر سخت باطن. ( آنندراج ) :
دلهای پینه بسته ابنای روزگار
از ناخن پلنگ کند جوی خون روان.
صائب.
فرهنگ عمید:
قسمتی از پوست بدن که در اثر ساییدگی یا کار بسیار سفت و سخت شده.
مطالب پیشنهادی
پینه دوز یعنی چه ?