حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « حرج » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (حرج یعنی چه ?).
Table of contents
معنی حرج
مترادف و معادل واژه حرج:
- بزه
- تقصیر
- جرم
- گناه
- تنگی
- ضیق
- فشار
- مضیقه
- اعتراض
- باک
- درماندگی
- دلتنگی
- پرهیز
- مسئولیت
- تلطیف
- جای تنگ
- تنگدل شدن
- بکار در ماندن
تلفظ حرج: | /haraj/ |
حرج به انگلیسی: | fault sin |
(حَ رَ ) [ ع ] (اِ) =
۱ – تنگی، فشار
۲ – جای تنگ
۳ – گناه، بزه
۱- تنگی و فشار
۲- (اسم ) اعتراض، شکایت
۳- (اسم ) گناه، بزه
* حرجی بر کسی نبودن: گناه و اعتراضی متوجهِ او نبودن
معنی حرج در لغتنامه دهخدا
حرج [ ح َ رَ ] ( ع اِ ) گناه، بزه، ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) :
گر تو کوری نیست بر اعمی حرج
مولوی
ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
|| مکان تنگ، جای تنگ بسیاردرخت که ماشیه بدان رسیدن نتواند || سختی ( دهار ) :
صوفئی بدرید جبه در حرج
پیشش آمد بعد بدریدن فرج مولوی
باز گفت الصبر مفتاح الفرج
صابران را کی رسد جور و حرج مولوی
|| ناقه لاغر و باریک، ناقه دراز بر روی زمین || چهارچوب بسته که مرده بر روی آن نهند و آن طریقه گبران باشد، کاهو || ناقه ای که از نر دور دارند و بر وی سوار نشوند تا فربه گردد || ج ِ حَرَجة.
حرج [ ح َ رَ ] ( ع مص ) خیره شدن چشم || حرمت، حرام شدن چیزی || بحث || تنگی ( مهذب الاسماء ) تنگ شدن، تنگی دل ( زمخشری ) ( ترجمان عادل ) تنگ بودن.
حرج [ ح َ ] ( ع مص ) حرج چیزی بر کسی: حرام شدن آن بر وی || حرج عین در چیزی: خیره شدن چشم در چیزی || حرج صدر: تنگ شدن، تنگ آمدن سینه،
واژه حرج [ ح َ ] ( ع اِ ) جنازه گبران ( مهذب الاسماء محمودبن عمر ربنجنی )، جنازه، تابوت، ج حِراج.
حرج [ ح َ رِ ] ( ع ص ) جای نیک تنگ || مرد گناهکار || آنکه از کارزار روی نگرداند.
حرج [ ح ِ ] ( ع اِ ) گناه ( منتهی الارب ) بزه || رسنها که برای صید درندگان نصب کنند ( منتهی الارب ) || جامه ها که بر طناب اندازند خشک شدن را، ج حِراج || گوش ماهی که برای دفع چشم زخم به گلو آویزند || قلاده سگ ج حِراج || آنچه به سگ شکاری دهند از صید. بهره سگ صید از گوشت شکاری || رزه که جامه بر آن افکنند تا خشک شود.
حرج [ ح ُ ] ( ع ص ، اِ ) حرجوج، حرجج، حرج [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَرَجة ( معجم البلدان ).
کلمه حرج [ ح ُ ] ( اِخ ) نام غدیری به دیار فزارة و نام آن ابن حرج است لکن ابن دُرید آنرا حرج به اسقاط ابن روایت کرده است. ( معجم البلدان ). || نام موضعی. ( منتهی الارب ).