حتما برای شما هم پیش آمده است کلمه « غبن » را بشنوید یا مشاهده کرده باشید و از معنی دقیق آن مطلع نباشید، در این مطلب معنی دقیق این کلمه را مرور میکنیم (غبن یعنی چه ?).

معنی غبن
معنی غبن

معنی غبن

مترادف و معادل واژه غبن:

  • تغابن
  • فریب
  • فسوس
  • گول
  • خسارت
  • زیان
  • ضرر
  • افسوس
  • حیف
  • دریغ
  • حیله
  • نقلب
  • کلاه برداری
  • شیادی
تلفظ غبن:/qabn/
خیار غبن:آنست که فروشنده خریدار را فریب دهد یا بر عکس
و یا دلال آن را بفریبد
غبن فاحش:خسارت صریح و بسیار در خرید جنس
غبن به انگلیسی:fraud
state of being cheated in business
غبن به عربی:اذی
معنی غبن
معنی غبن در لغتنامه معین ?

(غَ بْ ) [ ع ] =
۱ – (مص م) زیان وارد کردن برکسی در معامله
۲ – فریفتن
۳ – (مص ل) زیان دیدن در خرید و فروش
۴ – (اِ) ضرر، زیان
۵ – افسوس، دریغ

معنی غبن در لغتنامه فرهنگ عمید ?

۱- (حقوق، فقه ) خدعه کردن و چیره شدن در معامله، فریب دادن کسی در خرید و فروش
۲- (اسم ) زیان در خرید و فروش
۳- (اسم ) [قدیمی] ضرروزیان
* غبن فاحش: (حقوق ) زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی
* غبن کشیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] متضرر شدن

معنی غبن در لغتنامه دهخدا

غبن [ غ َ ] ( ع مص ) زیان آوردن بر کسی در بیع، زیان آوردن بر کسی در بیع و شراء، زیان آوردن بر کسی در بیع وشراء و فریفتن.

|| زیان یافتن در خرید و فروخت، با لفظ کشیدن مستعمل || فریب دادن و غلبه یافتن بر کسی در بیع و شراء یا غَبن در بیعو شراست و غَبَن در رأی : یقال فی رأیه غَبَن و فی بیعه غَبْن.

به تسکین در بیع است وبه تحریک در رأی || از یاد بردن چیزی و غفلت و غلط کردن در آن: غبن الشی و فی الشی غَبَناً و غَبناً؛ از یاد برد آن را و غافل شد از آن و غلط کرد در آن. تقول : غبنت کذا من حقی عند فلان ؛ ای نسیته و غلطت فیه.

در غلط انداختن || ضعیف رأی شدن || غبنوا خبرها؛ لم یعلموا علمها؛ ندانستند علم او را، غبنوا خبر الناقة غبناً.

|| غمگین کردن || تو گذاشتن لب پارچه. نورده زدن، خم دادن پارچه آنگاه دوختن آن برای تنگ کردن یا کوتاه کردن آن: غبنت الثوب: درنوشتم جامه را و دوختم تا کوتاه گردد، درز گرفتن، درز دادن، چین دادن، چین گرفتن || نهان داشتن طعام برای روز سختی.

|| ( اِ ) ضعف و نسیان || زیان و ضرر: اگر آن نکتها به دست نیامده باشد غبنی باشد از فایت شدن آن، افسوس و غبن است کاری افتاده را افزون هفتادهشتاد بار هزارهزار درم به ترکان و تازیکان و اصناف لشکر بگذاشتن، چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را به فانی و دایم را به زایل فروختن.

|| گاه در فارسی در مورد تأسف با الحاق، استعمال شود و گویند: غبنا، به معنی دریغا: بونصر گفت: بزرگا غبنا که این حال امروز دانستم.

امیر گفت: اگر پیشتر مقرر گشتی چه کردی ؟ || غبن را در تداول فارسی با مصادر آمدن، کشیدن، خوردن و زدن ترکیب کنند و گویند: غبن آمدن ، غبن خوردن و غبن کشیدن و غیره. به همین ترکیبات رجوع شود.
– خیار غبن: نوع ششم از هفده گونه خیارات است، و آن این است که فروشنده خریدار را فریب دهد یا برعکس، و یا دلال وی را بفریبد.

غبن [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) زیان آوردن بر کسی در بیع، فریب دادن و غلبه یافتن بر کسی در بیع و شراء || فراموش کردن و درگذاشتن و غلط کردن در چیزی، سستی و فراموشی: غبن غَبَناً: یعنی فراموش کرد او را یا بی خبر شد از او، یا اینکه غلط کرد در او.

|| سست خرد گردیدن || خطا واقع شدن در رأی و تدبیر || کمی فطنت و ذکا، و ضعف رأی || نهان داشتن طعام برای روز سختی، غَبن || ( اِ ) آنچه از کناره لباس بریده و می اندازند.

واژه غبن در اشعار فارسی

چون به یکی پاره پوست ملک توانی گرفت
غبن بود در دکان کوره و دم داشتن سنائی

هر کس از خوبی و جوانی او
سوخت بر غبن زندگانی او نظامی

تا نماند در تفکر جان تو.
غبن نآید بر تو و بر خان تو مولوی

حقه سربسته جهل تو بداد
زود بینی که چه غبنت اوفتاد مولوی

چنان خورد و بخشید کاهل نظر
ندیدند از آن غبن با او اثر سعدی

بیا وز غبن این سالوسیان بین
صراحی خون دل و بربط خروشان حافظ

غبن بود گنج عرش خازن او اهرمن
ظلم بود صدر عرش حاکم او بوالحکم خاقانی

از غبن آن جهان که چو آن هشت خلد بود
ای بس دلا که هاویه پرورد کرده اند خاقانی

او بود صد جوینی و غزالی اینت غبن
کاندر جهان نه کندریی بود و نه نظام خاقانی

تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد
تاج تو غبن افسر دارا و اردوان حافظ

آسیمه شد و رنجه دل ، تنم را
نه غبن ضیاع و عقار دارد مسعودسعد

لیک ملکی که ماندم از پدران
غبن باشد که هست با دگران نظامی

مطالب مرتبط

معنی غبن چیست ?

به این پست امتیاز بدید...

خیلی ضعیف/ضعیف/متوسط/خوب/عالی

میانگین امتیازات :4.8 تعداد آرا: 445

هنوز کسی رای نداده...




طراحی سایت بیوگرافی شما
یکبار هزینه برای 5 سال
آدرس دلخواه شما با پسوند .ir