خود بیمار انگاری
خودبیمارانگاری یا هیپوکندریا (به انگلیسی: Hypochondriasis)، در اصطلاح روانشناسی و روانپزشکی برای شخصی به کار میرود که علیرغم برخورداری از سلامت بدنی همچنان خود را بیمار میداند.در حالی که معاینات و بررسیهای پزشکی کامل و همهجانبه هیچ مشکلی را نشان نمیدهند، فرد خودبیمارانگار قویاً به ابتلا به یک بیماری جدی یا مرگبار معتقد است. ( خود بیمار انگاری چیست؟ )
انواع خود بیمار انگاری
دو نوع خودبیمار انگاری وجود دارد :
نوع اول
آنهایی هستند که همهی احساسات فیزیکی را بسیار بیشتر از افراد معمولی حس میکنند. آنها پایان همهی احساسات روزانه مثل سردی دستان، رودل یا پرش پلک چشم را مرگ میدانند. اینترنت به بروز این مشکل دامن میزند، چراکه باعث میشود افراد به سادگی درباره علائمشان بخوانند و تصور کنند که آنها را دارند.
نوع دوم
سوماتیک ها هستند، آنها علائم واقعی دارند – که فروید آن را «هیستری تبدیل» مینامد. درگیریهای روانی به تجربیات بدنی تبدیل میشود که میتواند از تپش قلب تا فلج اندام متغیر باشد.
خودبیمارانگارها، زمانی که پزشک تلاش میکند تا روندهای غیرضروری را کاهش دهد، آزمایشهای بیشتری را درخواست میکنند. آنها به پزشکان مختلف مراجعه میکنند که این مدیریت مسئله را دشوار میسازد. هزینههای درمان خودبیمارانگاران ممکن است ۱۰ برابر بیشتر از میانگین هزینههای پزشکی عموم مردم باشد. افراد مبتلا به خود بیمار انگاری، سالانه حدود یک میلیارد دلار بابت انجام آزمایشات پزشکی و درمانهای غیرضروری هزینه میکنند.
پزشکان اغلب با افراد خودبیمارانگار دچار مشکل میشوند، چرا که این بیماران در تقاضای خود برای درمان، بسیار لجوج و مصر هستند. اما پزشکان نمیتوانند علت پزشکی برای این علائم پیدا کنند. آنها نه تنها با مراجعه به پزشک اطمینان پیدا میکنند، بلکه همچنین به خاطر اینکه پزشک در یافتن ریشه مشکلات آنها ناتوان است، عصبانی میشوند و اغلب پزشکان را به بی کفایتی متهم میکنند.
آلبراریسین استدلال میکند که افراد مبتلا به خود بیمار انگاری، به دنبال درمان برای بیماریشان نیستند، بلکه به دنبال شاهدی برای رنجی که میکشند هستند. آنها گویی به دنبال مادری مهربان هستند که نگران علائم بیماری کودکش است. خودبیمارانگاران ناامیدانه، از دکتری به دکتر دیگر میروند و به دنبال یک قادر مطلق و حرفهای هستند تا شاید بی کفایتیهای پزشکان قبلی را جبران کند.
اما ناامیدی اجتناب ناپذیر است و درنهایت پزشک از تشخیص بیماری ناتوان است؛ چرا که بیماری وجود ندارد. نتیجه این مراجعات تنها خشم و انتقاد بیمار از پزشک بی کفایت است و این منجر به فاصلهی بیشتری میان پزشک و بیمار میشود. اغلب نارضایتی دائمی بیماران، همسر، دوستان و خویشاوندان را نیز از آنها دور میکند و این به نارضایتی بیشتر میانجامد.
پزشکان اغلب سعی میکنند فرد مبتلا به هیپوکندریا را به روانشناس ارجاع دهند، اما با مقاومت بیمار مواجه میشوند که ادعا میکند دچار مشکل روانی نیست.
دو مورد وجود دارد که پزشکان و روان درمانگران باید برای به حداکثر رساندن شانس کمک به این بیماران درک کنند.
اول اینکه بیمار بودن ممکن است بخش مهمی از هویت فرد خودبیمارانگار باشد؛ بنابراین برای او، رها کردن حس بیمار بودن شبیه به تجربه از دست دادن هویت خود است.
دوم، خودبیمارانگار به یک شاهد و تصدیق گر درمورد درد و اضطرابی که تحمل میکند، نیاز دارد. نیاز او به تایید حقیقی است. شما باید به او نشان دهید که او را باور دارید و دردش را میفهمید و میدانید چقدر ترسیده است، اما علت اینها فیزیکی نیست.
علائم خودبیمار انگاری
افراد مبتلا به خود بیمار انگاری، سطح بالایی از اضطراب درباره سلامت را تجربه میکنند و خیلی زود نسبت به بیماریها واکنش نشان میدهند؛ برای مثال با شنیدن اینکه کس دیگری بیمار شده و یا مطلبی درباره بیماری در اخبار میشنوند. اینها فرد را به شدت نگران وضعیت سلامتیشان کرده و آنان را وادار به اقدامات مراقبتی میکند، مانند بررسی سلامت و بدن به طور مداوم برای پیدا کردن نشانی از بیماری. برخی از افراد مبتلا به اختلال خودبیمار انگاری، از هرگونه شرایطی که حس کنند ممکن است آنها را بیمار کند دوری میکنند مثلا مراجعه به پزشک در بیمارستان، بازدید از آشنایان بیمار و …
اغلب نشانهی فیزیکی مشاهده نمیشود و ناراحتیها ناشی از دردهای جسمانی نیست بلکه بیشتر اضطراب آنها از مشاهده برخی علائم است. نگرانی نسبت به بیماری ممکن است آنقدر شدید باشد که به هویت اصلی فرد و تصویرش از خود تبدیل شود. بیماری موضوع اصلی مکالمات آنهاست و هر شرایط استرس زا این بیماری را فعال و شدید میکند.
درمان خود بیمارانگاری
افراد مبتلا به خود بیمار انگاری بسیار بیشتر از سایرین در مراکز پزشکی دیده میشوند چرا که آنها معتقدند از لحاظ فیزیکی بیمار هستند. اغلب این افراد رایج به پزشکان زیادی مراجعه میکنند تا بلکه یکی از آنها بیماریشان را تشخیص دهد و محدود کردن مراقبتهای اولیه به تنها یک پزشک، راهی مهم برای درمان و پیشگیری از انجام آزمایشات و اعمال پزشکی بیشمار و بی فایده است.
داروهای اعصاب میتوانند به درمان افسردگی و علائم اضطراب در این افراد کمک کند. روان درمانی نیز روشی موثر در درمان است و به این افراد کمک میکند که محرکها را تشخیص دهند و مهارتهای مقابلهای را برای مدیریت اضطراب خود یادبگیرند.
سندرم دانشجویان پزشکی
سندرم دانشجویان پزشکی (یا همان هیپوکندریاز دانشجویان پزشکی یا Medical students’ disease ) به حالتی گفته میشود که در آن دانشجوی پزشکی احساس می کند خودش علائم بیماری را که مطالعه می کند، دارد. سندرم دانشجویان پزشکی در سال های اولیه تحصیل شایع تر بوده و در برگیرنده تشخیص هایی در مورد قلب،چشم ها، دستگاه گوارش و مسائل عصبی روانی است. این در حالی است که بیشتر دانشجویان پزشکی یعنی ٧٠-٨٠ درصد در طول تحصیل خود حداقل یک بار چنین حالتی را تجربه میکنند.
دانشجویانی که برای اولین بار یک بیماری خطرناک را مطالعه می کنند، با آگاهی از علائم این بیماری (با توجه به اهمیت بیماری و شیوع آن) نسبت به این علائم حساس می شوند و ممکن است هر نوع احساسی را به حساب علائم بیماری بگذارند.
علت این بیماری بیشتر مربوط به نوعی ترس است که حین مطالعه و مواجهه با مطالب مربوط به بیماری های مهم برای اولین بار صورت می گیرد. به همین خاطر بیشتر می توان این سندرم را نوعی “nosophobia” (بیماری هراسی) دانست.
البته بسیاری از روانپزشکان این مساله را بیشتر یک روند گذرای طبیعی می دانند تا یک نوع اختلال. حتی برخی آن را نوعی مکانیزم یادگیری (که درآن فرد ناخودآگاه از علائم خودساخته برای مجموعه علائم بیماری استفاده می کند) می دانند.
سندرم دانشجویان پزشکی میتواند تمامی افرادی که با بیمار در ارتباط هستند را درگیر کند
به گفته کارشناسان اگرچه سندرم دانشجویان پزشکی اختلالی است که اغلب در بین دانشجویان رشته پزشکی شایع است، اما این بیماری از جمله اختلالاتی است که میتواند تمامی افرادی که با بیمار و بیماری در ارتباط هستند را درگیر کند. همچنین میتواند گریبانگیر افرادی شود که در خصوص یک بیماری اطلاعاتی به دست آوردهاند.
به طور کلی در سندرم دانشجویان پزشکی یک نگرانی بیشازحد از بیمار شدن وجود دارد و افراد همواره نگران هستند که آیا به بیماری که تازه در مورد آن اطلاعاتی به دست آوردهاین مبتلا شدهاند یا خیر؟
با توجه به اینکه دانشجویان رشته پزشکی اطلاعات مختلفی را در خصوص انواع بیماریها به دست میآورند این اختلال در بین این دانشجویان شایع تر است، اما همانطور که گفته شد هر فردی که اطلاعاتی از یک بیماری به دست میآورد میتواند گرفتار این اختلال شود.
برخی محققان بر این باور هستند که این اختلال را بیماری نامگذاری نکنیم بلکه این موضوع بیشتر یک فرایند ادراک طبیعی است که الزاما نشان از اختلال روانپزشکی نیست. بنابراین هر زمانی که اینگونه افکار برای ما تداعی شد و تصور کردیم به یک بیماری مبتلا هستیمحس بدی نداشته باشیم به این خاطر که این روند امری کاملا طبیعی است، ممکن است برای هر شخصی رخ دهد و تنها اقدامی که باید در این خصوص انجام شود آگاهی از فرایند ایجاد این افکار است.
دلیل اصلی ایجاد افکار ناشی از سندرم دانشجویان پزشکی چیست؟
بر اساس مطالعات انجام شده مشخص شده است که هرگاه در خصوص یک بیماری اطلاعات مختلف و گوناگونی را به دست میآوریم یک چهارچوب و یک الگوی خاصی از بیماری در ذهن ما شکل می گیرد که این الگو شامل علائم و ویژگیهای این بیماری خواهد بود .بنابراین پس از شکلگیری این الگوی ذهنی، هر علامتی که شبیه به این الگو باشد توجه ما را به خود جلب میکند و به دنبال آن یک ارتباطی میان این علامت و بیماری مورد نظر ایجاد می کنیم که این امر باعث افزایش نگرانی و اضطراب خواهد شد.
در حالی که اگر علامتهای دیگری داشته باشیم، اما با الگویی که در ذهن خود ایجاد کردهایم هماهنگی نداشته باشد به آن بهایی نخواهیم داد. این توجه بیشازحد منجر به حساسیت غیرطبیعی خواهد گشت به نحوی که هرگونه ناراحتی در یک ناحیه را مرتبط با بیماری در نظر میگیریم.
به عنوان مثال زمانی که متوجه میشویم درد آپاندیسیت(التهاب آپاندیس) در ناحیه پایین سمت راست شکم احساس میشود، تمام توجه و تمرکز ما بر این ناحیه خواهد بود به نحوی که حتی کوچکترین و بیاهمیتترین ناراحتی که در این ناحیه تجربه میکنیم را یک تهدید جدی و مرتبط با این بیماری در نظر میگیریم.
در واقع این طور میتوان بیان کرد که میزان زیادی از این افکار به این دلیل توجه بیش از حد ما به یک ناحیه خاص یا نسبت به یک سری علائم خاص است.
به عنوان مثال به تازگی متوجه شدهایم که یکی از علائم سرطان مری اختلال در عمل بلع است، به این صورت که در زمان خوردن غذا احساس میشود که لقمه غذایی در گلو گیر میکند و به سختی پایین میرود.
پس از اینکه از این علامت اطلاع پیدا کردیم، توجه و تمرکز ما به غذایی که میخوریم چندین برابر میشود، به نحوی که کوچک ترین ناراحتی در عمل بلع را به سرطان مری نسبت میدهیم. در حالی که ممکن است قبلا هم این حالت را داشته باشیم اما به دلیل بیتوجه بودن نسبت به آن هیچگاه نگران این بیماری نبودهایم.
داشتن هدف و برنامهریزی، راهکاری برای رهایی از افکار سندرم دانشجویان پزشکی
محققان تاکنون راهکار و درمان قطعی را برای رفع این معضل ارائه نکردهاند، اما نکاتی وجود دارد که در رفع این اختلال کمککننده هستند. به گفته کارشناسان همواره باید این نکته را در نظر داشته باشیم که گاهی ممکن است دلیل ناراحتی و نگرانی ما یک بیماری حقیقی باشد و الزاما به دلیل افکار و اطلاع یافتن از یک بیماری جدید نباشد. بنابراین شرط نخست اطمینان حاصل کردن از سلامت خود است.
به طور قطع بسیاری از افراد این موضوع را تجربه کردهاند که اگر در طول روز کار خاصی برای انجام دادن نداشته باشند و روز خود را کاملا بیبرنامه آغاز کرده باشند، افکار مختلف (اغلب منفی) به ذهن آنها خطور خواهد کرد و به میزان زیادی باعث تحلیل انرژی آنها می شود. این در حالی است که اگر با برنامه، روز خود را آغاز کرده و بر روی اجرای برنامه خود تمرکز کنیم افکار مزاحم کمتری به سراغ ما خواهند آمد.
افکار ناشی از بیماری نیز به همین صورت است. اگر ذهن خود را به دست افکار مختلف بسپاریم، مطمئنا این افکار ما را رها نخواهند کرد و همیشه نگران ابتلا به بیماریهای مختلف خواهیم بود.
بنابراین یک اقدام بسیار موثر در جهت کاهش نگرانیها و افکار منفی، داشتن هدف و برنامهریزی است و اینکه تلاش کنیم هیچروزی را بدون برنامهریزی، بیهدف و بدون داشتن انگیزه آغاز نکنیم.